
کتاب ساعت باران
1 عدد
توی مزرعهی آفتابگردان، کنار چوبی که به انتهایش عروسک پلاسیدهای بسته شده بود افتاده بودم. نگاهی به سولماز انداختم. با تعجب من را نگاه میکرد و از من سؤال میکرد. به او توجهی نکردم، نگاهم به مزرعهی آفتابگردان زیر نور مهتاب افتاد. مزرعه پر بود از چوبهای کوتاه که روی همهی آنها عروسکهای پلاسیده و چشم از حدقه درآمده بسته شده بود.
صفحه 85



قطعهای از اسکریابین اثر عمیق دردناکی بر من گذاشت
معرفی کتاب شبح آلکساندر ولف نوشتهی گایتو گازدانف

تنهاییْ تا ابد و دوباره زمین!
معرفی کتاب دری در کار نیست و مرد تنهای خدا نوشتهی تامس ولف

کدام رمان یا زندگینامه مرا آمادهی مادر شدن میکند؟
فرانچسکا سگال زندگینامه و رمانهایی دربارهی تجربهی مادر شدن معرفی میکند