
کتاب تراژدی کمدی پارس
در این سال و روزگار مرز پرگهر، در دیر مغان میشود سگ شانس و عصبانی بود مثل امشب.
شبی از شبهای گرم و گرفته تهران است. آخر اردیبهشت ۱۳۷۱ هجری شمسی و من خسته و کوفته آمدم خانه دیر مغان مانند این سالهای دکتر بهرام آذری و دوستان جمع. اما چند دقیقهای از رسیدن من نگذشته که این دکتر خوب و شریف، دکتر محسن الله یاربیگ، پزشک اعصاب و بیماریهای روانی که من در سالهای اخیر او را گهگاه اینجاها دیدهام، باید نطفه مخمصه شب را در مغز من یکی تزریق نامرئی بفرماید. در محفل امشب من و دو تا دکتر هستیم و دو تا از یاران این سالهای ما از جمله سناریست تمیز خانم سرافراز که روی طول موج هم بودهایم - بدون ذرةالمثقالی عصبانیت و سگ شانسی.


هدیهی دیگران را تصاحب نکن!
معرفی کتاب کودک همهش مال جوجه باشه! نوشتهی اعظم مهدوی

کتابهایی با حالوهوای سریال «جداسازی»
سریال «جداسازی» را نمیتوانید از ذهنتان خارج کنید؟ این کتابها حالوهوای پیچیده و تاریک آن را بازآفرینی میکنند

بیدارم نکنید، بگذارید همینطور بمیرم!
معرفی کتاب واقعیات قضیهی آقای والدمار همراه با دو نقد ادبی نوشتهی ادگار آلن پو