
کتاب بوف کور
سایهی آنها هم مثل ده سال قبل بود، مثل وقتی که بچـه بـودم؛ حس کردم که زندگی مـن هـمـه اش مثـل یک سایه ی سرگردان، سایه های لرزان روی دیوار حمام، بیمعنی و بیمقصد گذشـته اسـت؛ ولی دیگران، سنگین، محکم و گردن کلفت بودند. لابد سایهی آنها به دیوار عرق کردهی حمام پررنگتر و بزرگتر میافتاد و تا مدتی اثر خودش را باقی میگذاشت، در صورتی که سایهی من خیلی زود پاک میشد. سر بینه که لباسم را پوشیدم، حرکات قیافه و افكارم دوبـاره عوض شد؛ مثل این که در محیط و دنیای جدیدی داخل شده بودم.
صفحه ۹۸
مروری بر کتاب بوف کور اثر صادق هدایت



تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

لمسکردن هم قوانین خود را دارد
معرفی کتاب کودک لمسکردن یا لمسنکردن، مسئله این است! نوشتهی هانتر ماناسکو

بازآفرینی واقعیت
معرفی کتاب هلاک روایت، گزارشی از گرایشهای موثر چند رمان فارسی نوشتهی فواد امیری