
کتاب یادمانده ها
اواخر اسفند سال 1342 ماریا به تهران اومد. با خواهرم مهین و بچههایش به استقبال او رفتیم. ماریا بلافاصله با خانوادهی خواهرم انس گرفت.
هنوز خانهی مستقلی پیدا نکرده بودم. قرار شد در اتاق طبقهی بالای خانهی خواهرم سکونت کنیم و هر ماه مبلغی به عنوان اجاره بپردازیم.
صفحه 190



بابا، از تبارمان برایم بگو
معرفی کتاب من فلوجه را به یاد میآورم نوشتهی فرات العانی

از من الآن نپرس خاستگاه دموکراسی کجاست، شاید بعدها بدانم
معرفی کتاب فرود و فراز دموکراسی نوشتهی دیوید استاساویج

به من از شبهای پررمزوراز سرزمین شنزارها بگو
معرفی کتاب شهرهای افسانهای، شاهزادگان و جنها (از اساطیر و افسانه های عرب) نوشتهی خیرات الصالح