کتاب گل گلدون من
نویسنده: گروه نویسندگان
انگار دیروز بود که صحنه را ترک میکردم. صدای کف زدنها در گوش من است؛ چهره ها سرشار از شوق، حلقه ی اشک در چشم، لبخند بر لب، همه و همه گواه این حس بود که ما دور از قیل و قال گذشته و حال، در شادی صمیمانه ای با هم بودیم.
بیست سال در سکوت و خاموشی گذشت... این چه صبوری و اعتمادی بود که مرا واداشت همواره تمرین کنم و آماده باشم، تا پرده ها بالا روند و در آن سوی صحنه، چهره های صمیمی را ببینم که در انتظار لحظه های شادی و دمی با هم به سر بردن کف می زنند.
نیرویی که مرا واداشت بیست سال را سرشار از امید، با کار و تمرین مداوم سپری کنم، نیرویی که مرا از بی اعتقادی و پوچی و تباهی حفظ کرد، جز منشا لایزال هستی چه می توانست باشد؟ به هر روی، صبوری و آرامش به ثمر نشست و دوباره پرده و صحنه... و حالا من مادربزرگ بودم... استقبال بی شائبه و حضور پر شور و شوق شما، شادی و هیجان وصف ناپذیری در دلم ایجاد کرد.
سیمین از زبان سیمینمطالب پیشنهادی
دوستی که در قلب باقی میماند
معرفی کوتاه کتاب کودک یولانته در جستجوی کریسولا نوشته سباستین لس
بدتر از هرچیزی، زندگی بدون نوشتن است
سیلویا پلات: مروری بر زندگی و آثار
من به پوزیتیویسم شما نه میگویم!
رنه ولک: مروری بر زندگی و آثار
کتاب های پیشنهادی