فروشنده خود را با مشتریای علاقهمند به خرید سه گلدان کریستال مشغول کرد. اکنون، بهتر از همیشه فروش میکرد، گویی زمان به عقب برگشته بود، به دورهای که این کوچه یکی از پرجاذبهترین محلات طنجه بود. وقتی مشتری رفت، رو کرد به شاگردش و گفت: «بیش از پیش مشتری وجود دارد. آنچه عایدمان میشود، به من فرصت میدهد بهتر زندگی کنم و به تو هم امکان خواهد داد در آینده نزدیک گوسفندهایت را بخری. بیش از این، از زندگی، چه توقعی داریم؟»
جوان گفت: «نشانهها... باید دنبال نشانهها باشیم.»
صفحه 88
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی