رئیس بازی شطرنج را دوباره باخته بود. از حالت چهره و سگرمهاش معلوم بود که حالش خوش نیست. هر دو قلعهی سیاه را توی مشتش نگه داشته بود. میگفتند اگر ببازد شب خوابش نمیبرد. آن هم باخت از یک زن انگلیسی متخصص طب گیاهی.
صفحه 124
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید