
چهارصد سال تاریخ رمان بدون ژاك قضا و قدری و اربابش که بحق در کنار رمانهای دنکیشوت و تام جونز و اولیس جای دارد، کامل نیست. به احتمال زیاد دیدرو این رمان را بین سالهای ۱۷۶۵ تا ۱۷۸۴ نوشت و این اثر دوازده سال پس از مرگش، یعنی در سال ۱۷۹۶ منتشر شد.
مشکل بتوان ژاك قضا و قدری را در قالب ادبی خاصی گنجاند. شاید بتوان آن را برداشتی کاملاً شخصی از ژانر پیکارسک دانست و تا حدی وامدار سنت دنکیشوت. اما در این نوشتار چند لایه دیدرو هشیارانه با زبان طنز به تقلید معیارها و شگردهای معمول آثار تخیلی میپردازد تا آنها را به تمسخر بگیرد و نفی کند؛ و به همین دلیل است که این اثر او را «ضد رمان» خواندهاند. او از همان بدو رمان فضایی را خلق میکند که پیش از او در تاریخ رماننویسی دیده نشده است. در واقع میتوان ادعا کرد که سنتگریزی، ساختار پیچیده، بینظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوکسها و تضادهای گستاخانه، آمیزة طنز و تخیل برای مبارزه با جهل و خرافات و کوتهبینی و عدم تساهل در ژاک قضا و قدری، نمونهای از داستاننویسی مدرن است. نثر زنده و پویای دیدرو با آن ضربآهنگ تند و تیز و چالاک، خواندن رمان را لذتبخش و امروزی میکند.مقدمه مترجم
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی