
کتاب چهره به چهره
محمدرضا شجریان در گفت و گو با حسن سربخشیان
1 عدد
پیشگفتار
سالها پیش، وقتی دوربینم را روی سیمای استاد محمدرضا شجریان تنظیم میکردم و منتظر بودم تا از زندگی خود بیشتر بگوید، هرگز فکر نمیکردم فیلمی که قرار است از ایشان بسازم در روز وفاتشان به نمایش در میآید. اما همان روزها هم میدانستم او اسطورهای تکرارنشدنی است؛ میدانستم «شجریان» تنها یک اسم نیست، یک تاریخ است.
در شرایط عادی، من، همچون بسیاری، در شمار آخرین افرادی بودم که میتوانستند دربارهی استاد محمدرضا شجریان بنویسند؛ پس چه شد که این قصه در کتاب من ورق خورد؟ قصهای که تأثیرش در زندگی من منحصر به فرد بود.
همه چیز بعد از آن زلزله شروع شد؛ زلزلهای که دل بسیاری را لرزاند و جان هزاران نفر را گرفت: زلزلهی بم در پنجم دی ماه ۱۳۸۲. استاد شجریان، که سالها کنسرتی برگزار نکرده بودند، اعلام کردند به همراه استاد حسین علیزاده، استاد کیهان کلهر و پسر خودشان، همایون، کنسرتی در تالار وزارت کشور در تهران ترتیب خواهند داد.
تا عواید حاصل از آن به مردم شهر بم تخصیص یابد.
حسن سربخشیان



داستان ناپدیدشدگان
معرفی کتاب قلمرو برزخ نوشتهی نونا فرناندز

دردی که مرا نکشد قویترم میسازد؟
مروری بر کتاب بدن فراموش نمیکند نوشتهی بسل ون در کولک

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»