کتاب نمایشنامه موجود دوست داشتنی
قبل از خرید نمایشنامه موجود دوست داشتنی بخوانید
چشم هایش بدون عینک دو شماره تا وضوح دور می شدند. شین اما برای بیزاری از خودش در آینه نیازی به وضوح نداشت. از خودش در آینه و از آنهایی که بودند بیزار بود. حسادت میکرد به تصویری که سر او را دزدیده بود و فکرهایش را نه؛ بدنش را دزدیده بود و دردهایش را نه با نگاهی که به نفرت نزدیک تر از وضوح بود،به صحنه ای که خودش در آینه زندگی میکرد خیره شد:
فازیولی قرمز، بی آن که بداند کوک نیست، شکوهمندانه انتظار میکشید و خورشید بعد از ظهر بی آن که بداند غروب میکند ابرها را می بوسید. خودش را در قلب آینه پیدا کرد. از خودش در آینه بیزار بود؛ از چشم هایش که رنگ خاکستری را دزدیده اما هرگز رنگ مرگ را ندیده بودند؛ از سوراخهای دماغش که ناقرینگی را دزدیده اما هرگز بوی تحقیر را نشنیده بودند؛ و از زخم کهنه ای که پشت ریشهایش پنهان بود بی آن که مزه درد را چشیده باشد.
به امنیت خودش در آینه حسادت میکرد؛ به امنیت مطلقی که از خواستن و داشتن بی نیاز بود؛ به خوشبختی محالی که ناتوانی و خشم را نمیشناخت و به اعتماد صادقانه ای که حتی وقتی اسلحه به سمتش نشانه رفته بود نترسید.
شخصیت های نمایشنامه دوست داشتنی
شین عاشق در جست وجوی نیاز محال
میم زبان در جست وجوی معنا
الف خیال
مکان آینه
زمان غروب تا نزدیک طلوع