«یه وقتهایی تو رویاهام میبینم که دارم یه نوشتهی یادگاری مینویسم. یادگاری دقیقا همون چیزیه که یاد و خاطرهی منو در قلبهای عاشقها و طرفدارام زنده نگه میداره.»
پرسیدم: «وقتی منو داری دیگه عاشق و طرفدار میخوای چی کار؟»
«هیزل گریس، برای آدمی به جذابی و خوشتیپی من، راحته که دل آدمهایی رو که میبینه ببره. ولی این که کاری کنی که غریبهها هم عاشقت بشن... اینه که سخته.» چشمهایم را در حدقه چرخاندم.
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید