کتاب نامه هایی به آنا
خواهر جنون
آذرخش روشن می کند دره های حاشیه کوه را
در خیال به لحظه هایی!
خیلی نیستم
آنی می آییم و باز دوباره خیلی نیستیم
و این خیلی زمان است!
لاهوت است!
ناسوت است!
و آن ما حتی فرصت خوب دیدن به ما نمی دهد!
ما هیچ گاه همدیگر را به تامل نمی نگریم
زیرا مجال نیست!
صفحه 36
پناه بر سینما
مروری بر کتاب موزاییک استعارهها: گفتوگو با بهرام بیضایی و زنان فیلمهایش نوشتهی بهمن مقصودلو
در آن جنگلهای شمال
معرفی کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم اثر نادر ابراهیمی
اگر دماغ حیوانات را داشتی چه میکردی؟
معرفی کتاب کودک با دمی شبیه این چه کار میکنی؟ نوشته استیو جنکینز و رابین پیچ