میرامار

نویسنده: نجیب محفوظ

اسکندریه قطره های شبنم تنوره ابرهای سپید اسکندریه هبوط شعاع‌های شته شده با باران و قلب خاطرات سرشته از اشک و عسل عمارت مرتفع عظیم همچون چهره ای آشنا به استقبالت می آید در یادت می‌نشیند و به خاطرت می‌آید که می‌شناسیش اما او لاابالی به هیچ چیز نگاه نمی‌کند و تو را نمی‌شناسد. دیوارهایش از رطوبت سالیان پوسیده و طبله کرده و عبوس شده است. عمارتی مشرف بر قطعه زمینی به شکل زبان که در دریای مدیترانه غرس شده و اطرافش را نخل‌ها و درختان بلوط محاصره کرده اند و سپس تا آنجا که در فصل شکار طنین تیررس تفنگ‌ها به گوش می‌رسد امتداد یافته است باد روح بخش وحشی قامت نحیف خمیده ام را به لرزه می اندازد، بی آنکه مقاومتی جدی چون ایام بر باد رفته زندگی ام داشته باشم.

میرامار

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

چه چیزی اگنس را کشت؟

مروری بر کتاب اگنس نوشته‌ی پتر اشتام

آرزوهای سوزان

معرفی کتاب بیابان تاتارها نوشته‌ی دینو بوتزاتى

یک قاشق چای‌خوری با طعم حقیقت

مروری بر کتاب قاشق چای‌خوری نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید