
من نمیدانم گناهت چه بوده. تو با قطع همهی روابطت با من سعی کردهای اعمال و افعالت را همیشه از من پنهان نگهداری. منتها خدا میداند چه جور زندهگییی ممکن بود داشته باشی که آخر کارت را به قتل نفس و آدمکشی بکشد. وقتی فکر میکنم زندهگی تو چه سرمشق وحشتانگیزی از تنپروری و عیش و عشرت میتواند به اطرافیان خود داده باشد دلم از غصه ریش میشود. در هر حال آنچه همیشه جوان را از راه سخت وظیفه و اطاعت منحرف میکند هوا و هوس است؛ آن هم پستترین نوعش.
صفحه 230
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی