کتاب مرگ آرام

نویسنده: سیمون دو بووار

شبی در «لماگریر» با گروهی پسر و دختر از دوستان عموزاده‌هایمان در آشپزخانه جمع بودیم: داشتیم خرچنگ‌هایی را، که تازه زیر نور فانوس صید کرده بودیم می‌پختیم. مامان سررسید، تنها زن کامل بین ما: «من حق دارم با شما شام بخورم.» ما را یخ کرد، ولی پیشمان ماند. بعدها، پسر عمویم ژاک با ما، خواهرم و من، دم در نمایشگاه پائیز وعده ملاقات گذاشته بود، مامان ما را همراهی کرد، پسرعمویم پیدا نشد. فردایش به من گفت: «مادرت را دیدم، آن وقت دررفتم.» حضورش محیط را سنگین می‌کرد. وقتی از دوستانمان پذیرایی می‌کردیم می‌گفت: «من حق دارم در تفريحتان با شما باشم.» و گفت‌وگو را به خود منحصر می‌کرد. در وین و میلان، وقتی مامان در مراسم شام تا حدی رسمی با اطمینان خود را جلو می‌انداخت خواهرم اغلب بهت‌زده می‌شد.

صفحه ۳۵

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب مرگ آرام

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

آوا در آینه

معرفی کوتاه کتاب کودک آوا در آینه نوشته‌ی فائزه دائمی

یک سوال مانده تا تغییر!

مروری بر نمایشنامه‌ی آدم آدم است از برتولت برشت

خوشبخت شوید! این یک دستور است

مروری بر کتاب فرضیه‌ی خوشبختی نوشته‌ی جاناتان هایت

کتاب های پیشنهادی