کتاب مرا عهدیست...

نویسنده: مهناز صیدی

- نمی‌خواد. من به برسام گفتم.

دیگر شکی نداشتم حضور دکتر حسنی یک برنامه از پیش تعیین شده است. ناراحتی‌ام را با جویدن لبم پنهان کردم. در اتاقم را قفل کردم و کنارش از شرکت بیرون رفتم. دیدن ماشین آشنای علی قدمهایم را سست کرد. هنوز زود بود حس بدی را که این اتومبیل و صاحبش در من به وجود می‌آورد کنار بزنم. دکتر در را برایم گشود. تعللم را دید و پرسید: «نمی‌خوای سوار شی؟»

- مگه نگفتین می‌خواین قدم بزنیم.

دست روی شانه‌ام نهاد: «بشین هوا سرده.»

با اکراه روی صندلی جلو نشستم. چند دقیقه اول حرکت را خیره به بیرون بودم. صلوات می‌گفتم. نفس‌های عمیق و مرتب می‌کشیدم تا بر خود مسلط باشم. نگاه‌های گذرای دکتر را روی خود حس می‌کردم. عاقبت همو بود که این سکوت س نگین بینمان را شکست. پرسید: «چه خبرها؟»

- سلامتی. خبری نیست.

- پدرت چطوره؟

- خوبن. ممنون.

به نظر جواب‌های کوتاهم چیزی نبود که باب صحبت را به واسطه آنها باز کند. چون سکوت کرد و تا زمانی که اتومبیل را مقابل کافه تریایی متوقف نکرد، دیگر حرفی نزد.

صفحه 218


افزودن به پاکت خرید 40,000 تومان

کتاب مرا عهدیست...

  • نام کتاب: مرا عهدیست...
  • ناشر : شادان
  • تعداد صفحات: 551
  • شابک: 9786007368534
  • شماره چاپ: 2
  • سال چاپ: 1397
  • موجودی : 1 عدد
  • نوع جلد: شمیز,رقعی
  • دسته بندی: داستان فارسی
  • امتیاز:
    (1 نفر)

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

از انزوا رها

مروری بر کتاب کیم جی‌یونگ متولد 1982 نوشته‌ی چو نام‌جو و مصاحبه با فروزان صاعدی مترجم کتاب

بدتر از هرچیزی، زندگی بدون نوشتن است

سیلویا پلات: مروری بر زندگی و آثار

دلهره‌های یک تخم‌مرغِ کوچولو

معرفی کتاب کودک هامپتی دامپتی نوشته‌ی دن سنتت

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 40,000 تومان