کتاب ماه شرف
کاغذ پنجم:
شب شد، عمارت پیلانی در خاموشی قبل از تاریکی رفته بود، مهتر و چند تا باغبانی که گاهی به درختها میرسند و این دورویر خانه دارند، آمدند توی باغ، چراغ روشن کردند. حیاط روشن شد، گرچه هوا سرد بود.
دادم بالاپوش قدیمی آقا را از دولابچهی زیرزمین آوردند. بیدخورده بود اما گرمایش سر جایش بود. انداختم روی دوش و سرم و خودم را خوب پوشاندم و با مستورهجان راه افتادم سمت باغ. عزیز هیچ نمیگفت، به دختر نیمهمرده چه بگوید که دلش نسوزد، پرسید: «کجا؟» گفتم: «با مرگ قرار ملاقات دارم.»
صفحه ۳۱
تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»
این همان شام آخر است؟
معرفی نمایشنامه شام خداحافظی نوشته الکساندر دولاپتولیر و ماتیو دولاپورت
پناهندگان بیوطن
معرفی کتاب مرد کوچک آرکانژِلسک نوشتهی ژرژ سیمنون