
کتاب عافیتگاه
دریا آبی، صاف و آرام است. دورتادور آب است. ماهیگیران یک تور بزرگ انداختهاند... و دارند تور را بالا میکشند... دکتر هم که دارد کمک میکند، لحظهای به فکر میرود... برمیگردد و به دریا خیره میشود... و نفسهای بلند میکشد... چهرهاش پر از عشق و درد است... صدای جماعت بلند میشود و تور را بالا میکشند. بهتدریج یک خروار ماهیهای ریز و درشت؛ سفید و رنگی، مثل یک مشت جواهر از توی آب بیرون آورده میشود... دکتر به آن نگاه میکند. و میخندد و گریه میکند... نمیدانیم از ذوق است یا از غم...
صفحه ۱۲۲


نویسندهای که با چشمان کودکی به ادبیات نگاه کرد
معرفی کتاب کودک سیمین دانشور نوشتهی فاطمه سرمشقی

استفانی، بیدار شو
معرفی کتاب سرهای استفانی نوشتهی رومن گاری

کتابهایی با حالوهوای سریال «جداسازی»
سریال «جداسازی» را نمیتوانید از ذهنتان خارج کنید؟ این کتابها حالوهوای پیچیده و تاریک آن را بازآفرینی میکنند