کتاب شریفجان، شریفجان
نویسنده: تقی مدرسی
شیپور خاموشی را که در میدان مشق میکشیدند، خستگی عجیبی به شریفجانیها دست میداد. در رختخواب هایشان در از میکشیدند و در خلوت خانه هایشان فکر میکردند. در طول روز بیرق خاک خورده قشون بالای عمارت کهنه و کاه گلی ژاندارمری در اهتزاز بود و پهنۀ شریفجان و کویر را که تا حد افق کشیده شده بود با کسالت تحمل میکرد.
ناله شیپور که بلند شد شریفجانیها خمیازه کشیدند، چشم هایشان را مالیدند و چراغ موشی هشتی خانه ها تک تک روشن شد. فرهاد اصلانی دستهایش را به دیوار خانه شان تکیه داد و کوچه را تماشا کرد که در سراشیب ملایمی به دهان تاریکی شب فرومی رفت باد کویر آرام از روی شیروانیهای زنگزده شهر میگذشت و موهای او را پریشان میکرد حمامیها و عذراخانم خیاط جلوی بقالی شیخ علی جمع شدند و شیخ علی روزنامه ندای شریفجان را خرید و آن را با صدای بلند برای آنها خواند.
- ناشر : افق
- تعداد صفحات: 238
- شابک: 9789643510459
- شماره چاپ: 5
- سال چاپ: 1399
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

در جستوجوی قطعیتی محض
دربارهی کتاب پدرم برتراند راسل نوشتهی کاترین تیت

پدر پرافتخار ترجمهی ایران
محمد قاضی: مروری بر زندگی و آثار

آیا تابهحال میان دو آینه ایستادهاید؟
دربارهی کتاب تاریخ جهان نوشتهی ارنست گامبریج
کتاب های پیشنهادی
