شازده حمام (جلد اول و دوم)

نویسنده: محمدحسین پاپلی یزدی

بعد از ده روز که نذر بی‌بی صغری ورد زبان‌ها و نقل کوچه‌ها بود، شیرین خانم زن ارباب اردشیر کی‌نژاد زرتشتی ساکن محله خرمشاه یعنی محله همسایه ما که خانه‌اش با خانه بی‌بی صغری سیصد متری فاصله داشت در خانه بی‌بی صغری می‌رود و می‌گوید: بی‌بی شنیدم که برای سلامت بچه‌های مردم نذر کرده‌ای سفره ابوالفضل بیندازی؟ بی‌بی می‌گوید: بله نذر کردم. شیرین خانم می‌گوید: بیا سفره را توی خانه ما بینداز. 2 تا گوسفند هم من می‌دهم. بی‌بی قبول می‌کند. قرار می‌شود 10 روز بعد سفره را در خانه ارباب اردشیر بیندازد.

خانه ارباب اردشیر خانه باغی بود. حدود 6-5 هزار متر وسعت داشت. درختان انار فراوان و حوض آب خیلی باصفایی داشت. در کوچه و محله ما هو پیچید که شیرین خانم زرتشتی 2 تا گوسفند را برای نذر بی‌بی صغری قبول کرده است.

حاجی خان وزیری از کردهای سنندجی بود. از برادران اهل تسنن بود. چه کرده بود نمی‌دانم ولی به یزد تبعید شده بود. در یزد داماد شده بود. الان بچه‌هایش همه بزرگ شده‌اند و بعضی از آنها نوه هم دارند و همه از طرف مادر قوم و خویش من هستند. حاجی خان خود اهل تسنن بود و بسیار هم در مذهب خود دقیق بود. بچه‌هایش همه شیعه هستند ولی با اقوام اهل تسنن خود (عموم و پسرعموها) که در سنندج هستند، رفت‌و‌آمد دارند. حاجی‌خان هم در خانه بی‌بی صغری می‌رود و می‌گوید سفره نذری ابوالفضل داری؟ بی‌بی می‌گوید بله، می‌گوید یک گوسفند هم من می‌دهم. این شد 3 گوسفند.

صفحه 226

متاسفانه این کتاب موجود نیست

شازده حمام (جلد اول و دوم)

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

اعتماد

معرفی و نقد کتاب اعتماد نوشته‌ی هرنان دیاز؛ داستان‌های غیرقابل‌اعتماد یک مغول در مَنهَتَن

و جنگ همه‌ را شکست خواهد داد

مروری بر کتاب گیرنده شناخته نشد نوشته‌ی کاترین کرسمن تیلور

چه کسی باید تقاص دهد؟

مروری بر نمایشنامه تاوان نوشته‌ی آرتور میلر

کتاب های پیشنهادی