
کتاب سلام خداحافظ
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم میبندم تا مباد که چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت، کنار پنجره میروم.
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایههای کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیهها
و صدای هیجانانگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس!
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم و خوشحال که هنوز
معمای سبزی رودخانه از دور
برایم حل نشده است.
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم.
سالهاست که مردهام.
صفحه 28



بازگشت یک اسطوره به دیارخویشتن
معرفی نمایشنامهی اودوسئوس و پنلوپه نوشتهی ماریو بارگاس یوسا

زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی

«استعداد ممکن است موقتی باشد و کمتر کسی هم میتواند همهی عمر نگهش دارد»
بخشی از کتاب «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» اثر هاروکی موراکامی