کتاب زمستان
نویسنده: مهدی اخوان ثالث
در رهش، گذرگاهش،
هر جمال و جلوه که نیست
یا که هست، مینگرد:
آن شکسته پیر گدا
و آن دونده آب کدر
و آن کبوتری که پرد.
در رهش، گذرگاهش
هر خروش و ناله که هست
یا که نیست، میشنود:
زآن صغیر دکّه بدست
و آن فقیر طالعبین
و آن سگ سیه که دود.
ز آنچهها که دید و شنید
پرتوی عجولانه
در دلش گذارد رنگ.
گاه از آنچه میبیند
چون نگاه دیوانه
دور مانده صد فرسنگ.
صفحه48
مطالب پیشنهادی
میخواهم رؤیای سیبها را بخوابم
معرفی نمایشنامهی عروسی خون نوشتهی فدریکو گارسیا لورکا
ارواح معلق در تاریکی اسارت
مروری بر نمایشنامهی خانهی برناردا آلبا نوشتهی فردریکو گارسیا لورکا
«نَه»ترسیدن
مروری بر کتاب قدرت بیقدرتان نوشتهی واتسلاف هاول
کتاب های پیشنهادی