کتاب دنیای سوفی | ترجمه حسن کامشاد

نویسنده: یوستین گردر

قرون وسطا

* * *

... فرق است میان راه را تا نیمه رفتن با راه خطا رفتن...

یک هفته گذشته و از آلبرتو کناکس خبری نشد. از لبنان هم کارت‌پستالی نرسید، اما سوفی و یووانا هنوز درباره کارت‌هایی که در کلبه سرگرد یافتند صحبت می‌کردند. یووانا به عمرش اینقدر نترسیده بود، ولی چون اتفاقی نیفتاد، ترسش ریخت و دوباره غرق درس و تکلیف خانه و بدمینتون شد.

سوفی نامه‌های آلبرتو را دوباره و سه‌باره خواند، در پی سرنخی می‌گشت که معمای هیلده را روشن کند. در ضمن نیز فرصتی بود که فلسفه کلاسیک را بهتر بفهمد. حالا دموکریتوس و سقراط، افلاطون و ارسطو، را به خوبی از هم بازمی‌شناخت.

روز جمعه، 25 مه، در آشپزخانه غذا درست می‌کرد تا وقتی مادرش آمد شام حاضر باشد. این قرار هر جمعه آنها بود. امروز داشت سوپ ماهی و کوفته قلقلی و هویج می‌پخت. ساده و بی‌دردسر.

بیرون باد می‌آمد. همان‌طور که ایستاده قابلمه را هم می‌زد بیرون را نگاه کرد. درختان غان چون ساقه‌های گندم تکان می‌خوردند.

ناگهان چیزی به پنجره خورد. سوفی دوباره روگرداند و دید چیزی به شیشه چسبیده.

یک کارت پستال بود. روی آن از پشت شیشه خوانده می‌شد: «هیلده مولرکناگ، توسط سوفی آموندسن.»

انتظار چیزی از این قبیل داشت! پنجره را باز کرد و کارت را برداشت؛ یعنی باد آن را از لبنان تا اینجا آورده بود!

تاریخ این کارت هم 15 ژوئن بود. سوفی قابلمه را از سر اجاق برداشت و پشت میز آشپزخانه نشست. روی کارت نوشته بود:

هیلده‌ عزیز، نمی‌دانم وقتی این کارت را می‌خوانی هنوز جشن تولدت خواهد بود. امیدوارم که این‌طور باشد؛ یا دست‌کم خیلی دیر نشده باشد. طول یک یا دو هفته برای سوفی همانی نیست که برای ماست. من برای شب اول تابستان خانه خواهم بود، آنوقت، هیلده، ساعت‌ها با هم روی نیمکت تاب باغ می‌نشینیم و دریا را تماشا می‌کنیم. خیلی حرف داریم با هم بزنیم. قربانت پدر، که گاه از کشمکش هزار ساله یهودیان و مسیحیان و مسلمانان بسیار افسرده می‌شود. پیوسته به خود می‌گویم این هر سه دین از ابراهیم سرچشمه گرفته‌اند. پس ظاهرا خدای واحدی را می‌پرستند. ولی هابیل و قابیل در اینجا هنوز از کشتن یکدیگر دست نکشیده‌اند.

پی‌نوشت: سلام مرا به سوفی برسان. طفلک، هنوز نمی‌داند این چیزها چه ربطی به همدیگر دارد. ولی تو شاید می‌دانی؟

سوفی، از خستگی، سرش را روی میز گذاشت. یک چیز مسلم بود – اصلا سر درنمی‌آورد این چیزها چه ربطی به هم دارد. ولی هیلده، لابد، می‌داند.

اگر پدر هیلده از دختر می‌خواهد به سوفی سلام برساند، این یعنی هیلده او را می‌شناسد، حال آن‌که سوفی درباره هیلده چیزی نمی‌داند. ماجرا خیلی پیچیده بود، و سوفی باز رفت سراغ آماده کردن شام.

افزودن به پاکت خرید 285,000 تومان

کتاب دنیای سوفی | ترجمه حسن کامشاد

دیدگاه‌ها

مهدیار ۱۴۰۱/۰۳/۱۶

فوق‌العاده زیبا است...

مطالب پیشنهادی

خاطره‌ی یک نرمه‌ی برّاق مچ دست و دختری که یک بار در عمرش رقصید...

مروری بر کتاب درک یک پایان نوشته‌ی جولین بارنز

امیدوارم تاسف روزی را نخورید که من...

بخشی از کتاب «درک یک پایان» اثر جولین بارنز

راز هستی در میان ورق‌های بازی

مروری بر کتاب راز فال ورق نوشته‌ی یوستین گردر

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 285,000 تومان