کتاب دنیایی که من می شناسم
نویسنده: برتراند راسل
دربارهی بدن آدمیزاد خیلی چیزها نوشتهاند ولی هنوز هیچ چیزی دربارهی این که از کجا آمده یا اینکه چطوری کار میکند نمیدانیم. بعضیها هستند که ماندهاند آن را به یک قاره تشبیه کنند یا به یک جزیره و همهاش هم به این خاطر است که پیچیدگیهای قارهها و تنهایی جزیرهها را یکجا دارد. بدن آدمیزاد آنقدر قدمت دارد که میتوانیم آن را با یک قارهی له و لورده مقایسه کنیم که از یخبندانها، زلزلهها و انفجارهای داخلی جان سالم به در برده و حالا حسابی بیمصرف شده و بجز کارهای روزمرهای که به گردنش است و بدون کوچکترین اشتیاقی مدام تکرارشان میکند کارایی دیگری ندارد. به بدن خودم نگاهی میاندازم برهنه بر روی تختخواب و چه میبینم: سرزمینِ دشمن که در جهت شکم رو به زوال گذاشته. صاف جلوی چشمم یکی از نواحی لمیزرع این قاره است که اسمش را میگذاریم سینه. در این قسمت من، یک تودهی مرموز ساکن شده و نوک یکی از آنها را دارد میمکد به داخل. هنوز این را به کسی نگفتهام. و اگر حفاری کنیم، اگر راهمان را باز کنیم به داخل این بدن، بخشهای قدیمی و فوقالعاده ویژهی دیگری را هم کشف خواهیم کرد که انقدر پیر شدهاند همین بس است که یکیشان از کار بایستد تا همهی شان فوت کنند.
صفحه ۱۰۶- نام کتاب: دنیایی که من می شناسم
- مترجم: روح الله عباسی
- ناشر : جامی
- تعداد صفحات: 142
- شابک: 9786001762482
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1400
- نوع جلد: شمیز,رقعی
- دسته بندی: حقیقت
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
دیگریِ دروغین، دیگریِ راستین
مروری بر نمایشنامهی آی بیکلاه، آی باکلاه نوشتهی غلامحسین ساعدی
ویرانشهر اورول یا واقعیت امروز؟
مروری بر کتاب ۱۹۸۴ نوشتهی جورج اورول
مرگ تدریجی معصومیت
مروری بر کتاب ناتور دشت (ناطور دشت) نوشتهی جی. دی. سلینجر
کتاب های پیشنهادی