کتاب دلم برای آقای داگر می سوزد
نویسنده: مریم زندی
خواب
ما را کنار سیب وحشی نشاندند
ما دل دیدن ورمهای توخالی سیب وحشی را نداشتیم،
و پای نگرفتیم.
ما را به جنگلهای پرباران بردند،
در آنجا شهد گل کم بود و رگبار همیشگی
و پای نگرفتیم.
ما را کنار نخود گلدار ساحلی نشاندند،
بر شنهای ناپایدار ساحلی
ما با ریشههای کم و بس ظریف، پای نگرفتیم.
ما را بر دامنهی خانهی خورشید نشاندند.
اگرچه که هر صبح شمشیر نقرهای را بر دهانهی خانهی خورشید میدیدیم،
ولی پای نگرفتیم.
ما را کنار عظیمترین شمعدان چند شاخهی دنیا نشاندند،
ولی او ما را دلتنگ میکرد،
زیرا که شکوفهاش چند ساعتی بیش، نمیپائید،
پس پای نگرفتیم.
صفحه ۱۹مطالب پیشنهادی
سیب مهربانی
مروری بر کتاب کودک درخت بخشنده نوشتهی شل سیلور استاین
لیلی در انجمن ماجراجویان – سفر به دانمارک، سوئد و نروژ
معرفی کوتاه کتاب کودک لیلی در انجمن ماجراجویان (سفر به دانمارک، سوئد و نروژ)
کتابهای رازآلود برای خواندن اگر سریال فقط قتلهای داخل ساختمان را دوست دارید
ده رمان رازآلود برای طرفداران سریال فقط قتلهای داخل ساختمان
کتاب های پیشنهادی