کتاب درشتی
داستان های کوتاه
بعداز ظهر بود که به شهر رسیدند. خیابان ها خلوت بود . دستفروشان در کنار بساطشان، چرت می زدند. در کنار میدان بزرگی که کتیبه ای از سنگ مرمر سیاه در وسط داشت، پیاده شدند.
دور میدان پر از درخت های وناو بود. زیر یکی از درخت ها سلملنی پیری تلاش می کرد تا مو های سیاه و سفیدی که از بینی مرد روستایی بیرون زده بود، قیچی کند. زن به سوی سلمانی رفت : «مامو... آن جایی عکس های ...»
سلمانی نگذاشت حرف های زن تمام بشود. دهانه ی قیچی اش را به آن سوی میدان دراز کرد:
بازگشت یک اسطوره به دیارخویشتن
معرفی نمایشنامهی اودوسئوس و پنلوپه نوشتهی ماریو بارگاس یوسا
با رها کردن شگفتزده خواهی شد!
نقد کتاب تئوری رها کردن، اثر مل رابینز، ابزاری تحولآفرین که میلیونها نفر دربارهاش صحبت میکنند
بچه ها چگونه زمان را درک میکنند؟
معرفی کتاب سفر در زمان با یک همستر نوشتهی راس ولفورد