درد قهوه

نویسنده: ماریو بندتی

دوران کودکی و نوجوانیم در ذهنم زنده بود، اما من بزرگ شده بودم و دیگر آدمی نبودم که به زنی غریبه اعتماد نمی کرد و باید با شناخت قبلی رابطه برقرار می کرد و لذت م برد و رنج می کشید. دست تقدیر روزهای خاصی را برای هر نوع زندگی معنا می کند و سهم من، روزهایی بود متزلزل. زمان حال هر لحظه مرا بیشتر تسخیر می کرد. گذشته ام،‌به جای آنکه یار شاطر باشد بار خاطر بود. آینده ام اما روزهایی در راه.

درد قهوه

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

نگاهی متفاوت به زندگی

مروری بر کتاب کودک پلو خورش نوسته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی

افسانه‌ی هابیت‌ها

مروری بر کتاب هابیت نوشته‌ی جی آر آر تالکین

سیستم پاداش

نقد و بررسی کتاب سیستم پاداش اثر جم کالدر؛ نسل اخیر

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید