این قاضی پاسترناتی از آن دسته از آدمها بود که همیشه برای دور و بریهاشان تازهگی دارند.
خنده زیادی کردیم.
وقتی که دیگر از بابت قصههای ماریوس کفگیرمان به ته دیگ رسید، من از پاسترناتی پرسیدم که در جریان کارش، هیچ به مسائلی برخورد کرده است که خیلی جالب توجه باشد؟
گفت:_ موضوع دعواهای این نواحی همیشه یک جور است: یک زن میآید، شکایتش این است که شوهره این اواخر رگش خیلی میجنبد و هر دم هر ساعت یخهاش را میچسبد و سیرمانی ندارد... یک زن دیگر آمده است.
صفحه148
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید