حباب شیشه
نویسنده: سیلویا پلات
حتماٌ آقای ویلارد فکر کرد من دارم گریه میکنم، چون از این که میخواست برای من پدری کند سخت خوشحال شده بودم، آهسته با دست به شانهام زد و یکی دوبار دیگر سینهاش را صاف کرد و گفت:« عیب ندارد، ناراحت نشو، من فکر میکنم ما خیلی خوب همدیگر را درک میکنیم.»
بعد در طرف خودش را باز کرد و قدم زنان به طرفی که من نشسته بودم آمد، در حالی که نفسش در زمینه هوای خاکستری به شکل علامتهایی که سرخپوستها با دود به هوا میفرستند، در آمده بود، من جای او خزیدم و او ماشین را به راه انداخت و ما ادامه دادیم.
- مترجم: گلی امامی
- ناشر : باغ نو
- تعداد صفحات: 255
- شابک: 9789647425292
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1384
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان آمریکایی
-
امتیاز:
(3 نفر)
دیدگاهها


کتابی کمیاب ، خیلی از آوانگارد ممنون(چاپ1384!)

تروخدا موجود کنین :")
مطالب پیشنهادی

خاکستر پروانهها
مروری بر کتاب در زمانهی پروانهها نوشتهی خولیا آلوارز

عشقهای خنده دار
مروری بر کتاب عشقهای خندهدار نوشتهی میلان کوندرا

والسی برای خداحافظی
مروری بر کتاب مهمانی خداحافظی نوشتهی میلان کوندرا
کتاب های پیشنهادی

