
کتاب جدایی تقدیرها
ناگهان حس کردم خیلی غولپیکرم، مانند دیواری از عضله. سیفا نحیف نبود (هیکلی باریک و عضلانی را داشت) اما بدنش مثل من نبود، من شانهها و لگنی قوی و عریض داشتم. میتوانستم با ضربهای او را نقش بر زمین و بخشی از من میخواست این کار را امتحان کنم. شاید همان بخشِ نوآوک من بود؛ اگر سیفا به جای اینکه مرا با بچهای دیگر عوض کند در امان نگه میداشت، این بخش هرگز به وجود نمیآمد.
صفحه 206



کتابهایی با حالوهوای سریال «جداسازی»
سریال «جداسازی» را نمیتوانید از ذهنتان خارج کنید؟ این کتابها حالوهوای پیچیده و تاریک آن را بازآفرینی میکنند

اگر میخواهید در هر زمینهای به موفقیت برسید...
بخشی از کتاب «آینده خود را خلق کنید» اثر برایان تریسی

از مرغ سرکنده تا ستارهی هالیوود
نقد و مرور کتاب پسر عزیز: خاطرات آل پاچینو