باز نگاهش کردم. جذاب نشان میداد. این را نمیشد انکار کرد. پوستش سفید بود و برخلاف پوست روشنش موهایش از سیاهی برق میزدند... موهای پرپشت و خوشحالتش! بر عکس بیشتر آقایان این روزها، صورتش را سه تیغ کرده بود و خبری از تهریش نبود. چشمهای درشت سیاهش هم گیراترین عضو صورتش بودند. نیمرخش از تمام رخش جذابتر بود. نگاهم را از او گرفتم و به روبهرو خیره ماندم. این بار او بود که نگاهش روی من سنگینی کرد. من برعکس او تمام رخم جذابتر بود. از افکار خودم داشت خندهام میگرفت.
صفحه 98
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید