
کتاب تهرانیا
با اینکه چشم تمام پسرهای محله، دنبال دختران سرهنگ بود، کسی در حضور سرهنگ، جرأت نگاه کردن به آنها را نداشت. دو دختر جوان و زیبا، که به تازگی در دانشگاه قبول شده بودند و خواستگاران زیادی داشتند.
با قبولی دخترها در دانشگاه، میان سرهنگ و زنش، که همیشه گوش به فرمانش بود، اختلاف افتاد. زن سرهنگ در شانزده سالگی به عقد سرهنگ درآمده بود، و میخواست دخترها تحصیلاتشان را ادامه دهند و با ازدواجشان مخالف بود.
سرهنگ که در سختگیری و مو از ماست کشیدن، شهره خاص و عام بود، با قبولی دخترانش در دانشگاه، دچار تردید جدی شده بود. از یکسو بدش نمیآمد تا دخترهایش مدارج علمی کسب کنند و به جایی برسند. از سوی دیگر، از خوشگلی و شیطنتهای احتمالی آنها در هراس بود، و میدانست بهتر است که زودتر، راهی خانه شوهرشان کند.
صفحه ۲۵



دوست حقیر ما
معرفی کتاب بدرودها نوشتهی خوان کارلوس اونتی

به من از شبهای پررمزوراز سرزمین شنزارها بگو
معرفی کتاب شهرهای افسانهای، شاهزادگان و جنها (از اساطیر و افسانه های عرب) نوشتهی خیرات الصالح

زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی