کتاب تقریبا نابغه

نویسنده: بندیکت ولس

وقتی از شهر خارج شدند، آن می سرش را از پنجره بیرون آورد، باد موهایش را پریشان کرد. فرانسیس نگاه سرزنش آمیزی به گروور انداخت. «مرسی که آن قدر معطل کردی. تو واقعاً بزدلی.» گروور با صدایی مردانه و بلند گفت: «من بزدل نیستم!» به نظر می رسید که می خواهد جلو آن می خونسرد جلوه کند، مدام ناباورانه او را ورانداز می کرد. احتمالاً تمام مدت فکر میکرد که فرانسیس اغراق کرده. بعد آهسته اضافه کرد: «ولی اگر تعقیبمان کنند، چه؟» «هیچکس تعقیبمان نمی کند، هیچ کس آنجا...» از پشت صدای آژیر پلیس بلند شد.

هر سه وحشت زده از جا پریدند، گروور بلافاصله در صندلی فرورفت. آن می هم بدنش را خم کرد. در سکوت پلیس بزرگراه را نظاره کردند که نزدیک شد، به آنها رسید و بعد با سرعت زیادی از کنارشان گذشت.

صفحه 101

افزودن به پاکت خرید 48,000 تومان

کتاب تقریبا نابغه

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

جزیره‌ی آقا فیله

مروری بر کتاب کودک جزیره‌ی آقا فیله نوشته‌ی لئو تیمرز

پایان یک توهم

مروری بر کتاب در سنگر آزادی نوشته‌ی فردریش فون هایک

شاهد کامل صدا ندارد

مروری بر کتاب باقی‌مانده‌های آشویتس نوشته‌ی جورجو آگامبن

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 48,000 تومان