
کتاب با شب یکشنبه
به پیش که رفتم، برگشتم سر جایم را نگاه کردم؛ جایی که یکدم پیش من و چرخم در آنجا بودیم و دیگر نبودیم. دور شدن از آنجا برایم سخت بود، شاید چون چراغهای پشتسرم تازه روشن شده بودند. چارچوبهای روشن به روی هم و در کنار هم. افسوس! دیگر برنمیگشتم ببینم آنها تا کی روشن خواهند ماند. چارهای نبود. چارهی هر دردی رفتن بود.
صفحه 39



بیدارم نکنید، بگذارید همینطور بمیرم!
معرفی کتاب واقعیات قضیهی آقای والدمار همراه با دو نقد ادبی نوشتهی ادگار آلن پو

چه کسی در شب بیدار است؟
معرفی کتاب کودک شبها که ما میخوابیم؛ در شهر چه کسانی بیدارند و چه کارهایی انجام میدهند؟ نوشتهی پالی فِیبر

پناهندگان بیوطن
معرفی کتاب مرد کوچک آرکانژِلسک نوشتهی ژرژ سیمنون