کتاب انفجار در کلیسای جامع (قرن روشنفکری)
نویسنده: آلخو کارپانتیه
سوفیا با لحنی کوبنده در گوش ویکتور گفت: «آخر اینکه سیاه است!»
ویکتور روی از او گرداند و او را بهنرمی از خود دورکنان گفت: «انسانها، سیاه یا سفید، همه یکساناند!»
اما این حرف فقط اسباب افزایش اکراه سوفیا شد. او این اصل را همچون آرمانی انساندوستانه البته میپذیرفت و در مباحثه آن را به کار میبرد اما نمیتوانست خود را راضی کند که بیمارش را نزد پزشکی سیاهپوست ببرد یا تن یکی از بستگاناش را به دست چنین کسی بسپارد. به گمان او هیچکس حاضر نمیشود ساختمان قصری یا دفاع از متهمی با هدایت بحثی را در زمینة الهیات به عهدة سیاهی بگذارد، یا او را شایستة ادارة امور کشوری بشمارد. اما استبان ناله میکرد و چنان با درماندگی کمک میخواست که همه به اتاقاش رفتند. ویکتور با لحنى قاطع که چون و چرا برنمیتابید، گفت: «بگذارید پزشک کار خود را بکند. باید به هر راه که ممکن باشد بر این بیماری غالب شد.»
صفحه ۶۷- مترجم: سروش حبیبی
- ناشر : نیلوفر
- تعداد صفحات: 479
- شابک: 9786226654760
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1399
- موجودی : 3 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان اسپانیایی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

یاد باد آن روزگاران یاد باد
مروری بر کتاب کودک قصههای مجید نوشتهی هوشنگ مرادی کرمانی

خانهی ابر و هنر
معرفی کتاب کودک خانهی ابر و هنر نوشتهی مارسیا ویلیامز

آرزوهای سوزان
معرفی کتاب بیابان تاتارها نوشتهی دینو بوتزاتى
کتاب های پیشنهادی