
دهکدهیی در سکوت.
دهکدهیی در تابوت.
و مرگ، بر تمامی اندام دهکده فرو افتاده.
ناگهان، صدای ضجهی زنی، سکوت را همچون یک دیوار شیشهیی عظم فرو میریزد.
- نه... نه... آخر چطور ممکن است آدم سه تا بچه و شوهرش را با هم از دست بدهد؟ ای خدا، ای خدا، ای خدای بیرحم، ای ظالم، ای...
بچههای من، بچههای معصوم و بیگناه من، بچههای عزیز من! من بچههایم را میخواهم. من شوهرم را میخواهم. وای وای وای... تو کشتی، تو کشتی، ای خدای بیرحم، چرا؟ چرا؟ چرا بچههای مرا کشتی؟ تو کشتی... تو...
صفحه ۲۵در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی