تاری-باری شلوغ بود، زیرا برخی از بیخانمانها کلاً در آنجا میخوابیدند، روزها پشت پیشخان و شبها روی نیمکتها. آندریاس بامداد یکشنبه از خواب برخاست، اما نه از ترس جاماندن از مراسم عشای ربانی، بلکه بیشتر از هراس صاحب رستوران که بهزودی پول خوردنی و نوشیدنی و اقامت چندروزه در رستوران را از او طلب میکرد.
با اینهمه، سحرخیزی سودی به حالش نداشت، چون صاحب رستوران بسیار زودتر از او بیدار شده بود.
صفحه 148
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی