
اسکارلت وقتی به آستانه سالن رقص بیاختیار لحظهای ایستاد، بدون این که متوجه کسانی باشد که پشت سر او در انتظار ورود بودند. شیفته زیبایی جادویی آنجا شده بود. سالن رقص آنقدر زیبا بود که غیر واقعی به نظر میآمد. سالن بزرگ رقص غرق در نور بود. شعلههای شمع انوار لطیف خود را به هر طرف میپراکند. آبشاری از نور چلچراغی که به سقف آویزان بود به پایین میریخت. شیشه ها انعکاس نورها را مثل آیینه دوباره به سالن باز میگرداند.
صفحه 338
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی