زمستان در دشت های خیس خوزستان همانقدر سرد است که تابستان
در رمل های تشنۀ آنجا گرم. بادی استخوان سوز از روی نیزار می آمد. صورتم از سوز
سرما سرخ و پوتین هایم از گل های چسبناک سنگین شده بود. شکمم از گرسنگی قار و قور
می کرد. بی وعده، چشم به راه کسی بودم انگار؛ که از انتهای دشت باران خورده
لندکروزی گل اندود نمایان شد که به سختی خودش را به سمت سنگرهای ما پیش می کشید.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید