کتاب آن بیست و سه نفر
نویسنده: احمد یوسف زاده
زمستان در دشت های خیس خوزستان همانقدر سرد است که تابستان
در رمل های تشنۀ آنجا گرم. بادی استخوان سوز از روی نیزار می آمد. صورتم از سوز
سرما سرخ و پوتین هایم از گل های چسبناک سنگین شده بود. شکمم از گرسنگی قار و قور
می کرد. بی وعده، چشم به راه کسی بودم انگار؛ که از انتهای دشت باران خورده
لندکروزی گل اندود نمایان شد که به سختی خودش را به سمت سنگرهای ما پیش می کشید.
مطالب پیشنهادی
دنیای ادبیات فرانسه
شهلا حائری: مروری بر زندگی و آثار
ده کتاب برتر دربارهی افراد گمشده
این داستانهای منقطع که هم در رمانها و هم در زندگی واقعی اتفاق میافتند، به شدت تأثیرگذار و کلیدی برای یک اضطراب جهانی هستند
ارواح معلق در تاریکی اسارت
مروری بر نمایشنامهی خانهی برناردا آلبا نوشتهی فردریکو گارسیا لورکا