کتاب آلیس در سرزمین عجایب

نویسنده: لوییس کارول

آلیس گفت : «من حرف نمی زنم ! قول می دهم ! » بعد تندی سعی کرد موضوع صحبت را عوض کند . « هوممم ... تو... مثلاً تو...ببینم اصلاً از سگ ها خوشت می آید؟ » موش جواب نداد . در نتیجه آلیس مشتاقانه ادامه داد : « نزدیک خانه ی ما یک سگ کوچولوو با نمک هست که دوست دارم با چشم های خودت ببینی اش ! ریزه میزه است و رنگ چشم هایش هم روشن ... موهایش را بگو ! موهای فرفری و بلند و قهوه ای ! وقتی یک چیزی پرت کنی ، تندی می رود می آورد و می نشیند روی پاهایش والتماس می کند بهش غذا بدهی و از این جور کارها ... حتی نصف کارهایش هم یادم نیست ... راستش ، مال یک کشاورز است و می گوید خیلی به دردش می خورد و خیلی هم قیمتش بالاست !

صفحه 35  

کتاب آلیس در سرزمین عجایب

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

رقص مرگ در تروا

مروری بر کتاب ببر پشت دروازه نوشته‌ی ژان ژیرودو

و حالا.....آوانگارد کودک

کودک آوانگارد در راه است

فرار از عدالت یا فرار از بی‌عدالتی؟

معرفی کتاب مرثیه‌ای برای افتخار نوشته‌ی آکیرا یوشیمورا

کتاب های پیشنهادی