کتاب آخر داستان | نشر نیلوفر

نویسنده: لیدیا دیویس

شاید هیچ وقت نشد که از وضعیت غیرعادیمان آگاه نباشیم، اینکه شاید رابطة ما از نظر بعضی‌ها درست نباشد چون او خیلی جوان‌تر بود یا چون من استاد بودم و او دانشجو، هرچند که او دانشجوی من نبود و با خیلی استادهای دیگر هم دوست بود و هرچند از بیشتر دانشجوها بزرگتر بود. ولی شاید هم حس می‌کردیم که اگر فقط جلوی دوستانمان دست هم را گرفته بودیم آن‌ها به این موضوع توجه می‌کردند و کنجکاوی فراوانشان ارضا می‌شد، اینکه رفتار ما نسبت به هم چطور است؟ چطور رابطه‌ای داریم؟ آیا من با او رفتار مادرانه‌ای دارم؟ آیا او مثل پسر یا پدر، از من محافظت می‌کند؟ آیا مثل دو هم سن و سال رفتار می‌کنیم؟ عصبی هستیم یا آرام؟ رفتارمان با هم خشن است یا ملایم؟ بدجنسیم یا مهربان؟

می دانستم که کنجکاویشان خیلی زیاد است چون آنجا، مادامی که من زندگی می‌کردم، و حتی بعد از رفتنم، زندگی دوستان و آشنایان و حتی مردمی که هیچ‌وقت ندیده بودیم، برای همه‌مان خیلی جالب بود. ولع سیری‌ناپذیری برای شنیدن داستان وجود داشت، بخصوص داستان‌های درام و احساسی، مخصوصاً با موضوع عشق و خیانت، هرچند این کنجکاوی و علاقه معمولاً بدخواهانه نبود.

صفحه ۶۵

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب آخر داستان | نشر نیلوفر

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

جدال ازلی عشق و ملامت

تقی مدرسی: مروری بر زندگی و آثار

باغ‌وحش کاغذی

معرفی کوتاه کتاب کودک تو لک لکی یا دارکوب؟ نوشته‌ی علی خدایی

مسخ تقصیر

مروری بر کتاب مسخ نوشته‌ی فرانتس کافکا

کتاب های پیشنهادی