
کتاب آخرین گرگ
دو تا گرگ، دم تمامی گودالهایی که گرگها زیر سیمهای خاردار کنده بودند، از این تلهها کار گذاشتند و اگر گرگی دوباره از مسیر قبلی رد میشد، گردنش در حلقة تله گیر میافتاد و هر چه بیشتر تقلا میکرد، حلقة سیم دور گردنش سفتتر میشد و در نهایت خفه میشد، عینک قابفلزی خوزه میگل در نور آفتاب میدرخشید و ادامه داد: اما نقشة پلیدشان نگرفت، گرگها گیر هیچکدام از تلهها نیفتادند و البته مردم نمیفهمیدند چرا و چطوری گرگها قسر درمیروند، در نهایت اجماعشان این بود که لابد گرگها از گودالهایی که قبلاً کندهاند، دیگر گذر نمیکنند و هر بار گودال جدیدی میکنند، یعنی تلهها بیفایده بودند و گرگها طبق روال معمولشان از حصارها رد میشدند و به هر جا که میلشان میکشید، سرک میکشیدند، البته از قضا چون زمستان ملایمی بود و خوراک فراوان بود و گرگها در مضیقه نبودند، چندان هم به گلهها خسارت نزدند، همان معدود مواردی هم که به گلهها میزدند، عموماً احشام پیر و مریض را میکشتند، گرگها اینجوری رفتار میکنند، اما رفتهرفته محلیها بدبین شده بودند، ظنشان این بود که کسی همدست گرگهاست وگرنه محال است با این همه تله و تدارکات باز هم گرگها از دستشان قسر دربروند، عدهای دیگرشان هم معتقد بودند که گرگها نیروهایی ماورایی دارند، زیر لب ورد میخواندند و چیزهایی دربارة شیاطین و طلسم و اجنه میگفتند، البته اکثرشان اهل این خرافات نبودند و معتقد بودند عاملی انسانی طرف گرگهاست، دنبال این بودند که بفهمند چه کسی به گرگها کمک میکند، البته شواهدی هم در توجیه حرفشان داشتند: بعضی...
صفحه ۶۲


کالین هوور مخاطرهآمیزترین، پرهیاهوترین و عاشقانهترین رمانهای خود را انتخاب میکند
کالین هوور: از کتابهای پرفروش تا موفقیت جهانی

مرگ مؤلف یا مرگ بارت
معرفی کتاب نقش هفتم زبان نوشتهی لوران بینه

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»