وای این صدام است

درباره کتاب بازجویی از صدام نوشته‌ی جان نیکسون

نعیم صدفی

پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱

(1 نفر) 5.0

نام صدام حسین برای ما ایرانیان یادآور روزهای هشت سال نبردِ نابرابر ارتش بعث عراق علیه سرزمین‌مان است. روزهای پر تب و تابی که در ابتدایش صدام حسین، رئیس جمهور وقت عراق، خام خیالانه به جهان وعده‌ی تصرف هفت روزه‌ی تهران را می‌داد؛ اما او با مقاومت جانانه‌ی پسران و صبوری زنانِ این خاک، در خرمشهر متوقف می‌شد.

صدام حسین نه تنها در عرصه‌ی سیاست خارجی  بلکه در سیاست داخلی کشور و حکومت بر مردم عراق نیز خشن و بی‌رحم بود. یک‌دندگی‌ها و جنگ‌طلبی‌های او، خاک کشور عراق را جولانگاه سربازان بیگانه و عامل عقب ماندگی مردمش کرده بود.

اما زندگی صدام حسین نیز مانند هر دیکتاتوری در تاریخ، آمیخته به سایه‌روشن‌های فراوانی است که سرک کشیدن به آن­ها برای مخاطبِ تشنه‌ی تاریخ، برای هر انسان خواهانِ دانستن از زندگیِ رهبران سیاسی، جذاب و درس‌آموز است.

در این باره کتاب بازجویی از صدام نوشته‌ی جان نیکسون  با ترجمه‌ی هوشنگ جیرانی در سال 1396 توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است.

جان نیکسون، تحلیلگر ارشد سازمان سیا، در پیش­گفتار این کتاب پس از مرور سریع روزهای پر تلاطم بغداد و تحلیل‌هایش از نوع رفتار ایالات متحده در خاورمیانه؛ در فصل­ آغازین کتاب با حوصله و قدم به قدم در جستجوی ردپایی از صدام حسین مخاطب را به منطقه‌ی سبزِ بغداد می‌برد، منطقه‌ای امنیتی و محافظت شده که سفارت­خانه‌های آمریکا و بریتانیا نیز در آن قرار دارند؛ به اردوگاه نیروهای امنیتی و نظامیان ارتش ایالات متحده. جان نیکسون ابتدا با شبکه‌ی عظیمی از خبرچینان و جاسوسان و البته هم­وطنان متخصص‌اش همراه است تا بلکه بتواند نشانی از صدام حسین بیابد. در منطقه‌ی سبز همه در تکاپوی یافتن ردی از صدام حسین هستند. دیکتاتور عراق آخرین بار در یک فیلم ویدیویی در حومه‌ی بغداد دیده شده است؛ نهم آوریل 2003. او از آن زمان در نقطه‌ای نامعلوم پنهان شده است.

آغاز خاطرات نیکسون از روز سیزدهم دسامبر سال 2003 میلادی‌ست. هشت هفته از حضور او در عراق می‌گذرد و این کشورِ تصرف شده­ به دست نیروهای ائتلاف، بدون دولت در آشوب روزگار می‌گذراند.
نیکسون با مرور تاریخ حزب بعث و شرح تلاش‌هایش برای دستگیری صدام مخاطب را هم با تاریخ این کشور همراه می‌کند هم چون یک فیلم معمایی او را در جو پر استرس و زیر فشار به صدام حسین نزدیک و نزدیک­تر.
­شب سیزدهم دسامبر ناگاه رئیس پایگاه به سراغ نیکسون می‌آید و می‌گوید که در تکریت مردی دستگیر شده که گمان می‌رود صدام حسین باشد. پس پرسش‌هایی را آماده کن که فقط صدام می‌تواند به آن‌ها پاسخ بدهد.
قلب در سینه‌ی نیسکون بی‌قرار می‌خواهد از جا کنده شود. او را شبانه از جاده‌ی خطرناک فرودگاه با اتومبیل‌های مخصوص و راننده‌های مجهز به دوربین دید در شب به سمت فرودگاه بغداد می‌برند. توصیفات نیکسون از آن لحظات چون یک فیلم حادثه‌ای- معمایی آدرنالین خونِ مخاطبِ حالا در جاده‌های تاریک بغداد را بالا می‌برد.
طولی نمی‌کشد تا نیکسون پشت یک دیوار شیشه‌ای قرار می‌گیرد که سربازان ارتش ایالات متحده در آن­سوی‌اش در تکاپوی تراشیدن ریش‌های بلند مردی هستند که معلوم نیست آیا همان صدام واقعی­ست یا یکی از بدل‌های او...

«همان­طور که داشتیم در راهروهای طولانی و کم نور قدم می‌زدیم، قلبم داشت از جا کنده می‌شد... ناگهان در باز شد و من به نفس نفس افتادم. او آن­جا بود، روی یک صندلی فلزی تاشو نشسته بود و دشداشه‌ای سفید و ژاکت­ بافتنی آبی رنگی به تن داشت (شبی سرد در ماه دسامبر بود). سال‌ها ویدیوها و عکس‌های او را دیده بودم و پیش خودم گفتم « وای این صدام است!» اما بعد به این نتیجه رسیدم که ناچارم دل و جرئتم را با چک کردن نشانه گذاری نقطه‌چین‌ها بر بدنش و پرسیدن سوال‌هایی که امیدوار بودم جوابشان داده شود، امتحان کنم.
وارد اتاق شدیم و روبرویش ایستادیم»[1]

در ادامه پس از اهراز هویت صدام حسین جان نیکسون، اولین شخصی‌ست که رو در رو فرصت هم‌کلامی با دیکتاتور عراق را پیدا می‌کند. جلسات متعدد ملاقات که در فصل‌های مختلف کتاب تنظیم شده است مخاطب را پشت میز بازجویی روبروی صدام حسین می‌نشاند. توگویی که طنین صدای او هم به گوش­ می‌رسد. حالا مخاطب است و صدام و رفتارهایش در اسارت سربازان آمریکایی. او حالا گفته‌ها و ناگفته‌های تاریخ معاصر و حوادث پر تلاطم زندگی‌اش را برای نیکسون شرح می‌دهد. ناگفته‌های جذابی که البته چندان هم به مذاق سازمان سیا خوش نیامده و پیش از انتشار کتاب بنا به ملاحظات امنیتی سانسور شده‌اند. خطوط نقطه‌چین در متن کتاب گویای این سانسورهاست. همان­طور که بارها با مانع‌تراشی‌هایی که در کتاب با آن‌ها روبرو می‌شویم نیسکون را از صدام جدا کرده است. با این‌حال کتاب جسورانه­‌ی نیکسون ارزش خود را حفظ کرده است.

صدام حسینی که نیکسون پیش روی ما می‌نشاند مردی‌ست افتاده حال که دیگر شباهتی به آن روزهای پر شر و شور و سرمست شده از شراب قدرت ندارد. او حالا باید بسیاری از ناگفته‌ها را برای این تحلیلگر سازمان سیا و البته برای تاریخ اعتراف کند.


[1]- (جان نیکسون،1396 :36-37)

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

صدام عاشق کباب بود، کاسترو دیوانه‌ی بستنی

صدام عاشق کباب بود، کاسترو دیوانه‌ی بستنی

گفت‌وگو با زینب کاظم‌خواه درباره‌ی «مصائب آشپزی برای دیکتاتورها»

تلخی گاز خردل

تلخی گاز خردل

مروری بر کتاب‌‌های «سفر به حلبچه» و «نفس‌های مسموم حلبچه»

چند روایت‌‌ ساده از ماجراهایی پیچیده

چند روایت‌‌ ساده از ماجراهایی پیچیده

مروری بر مجموعه داستان‌های شهر جنگی نوشته‌ی حبیب احمدزاده

کتاب های پیشنهادی