چرا فیلسوف بزرگ، هنری برگسون کلمه‌ی «زمان» را رد کرد؟

هنری برگسون و نقد مفهوم «زمان»

گروه مترجمان

چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳

(5 نفر) 4.9

هنری برگسون

وقتی زمان را مورد بحث قرار می‌دهیم، به‌طور کلی مفهوم آن را به عنوان یک سری واحدهای گسسته در نظر می‌گیریم. فیلسوف بزرگ، هنری برگسون[1] معتقد بود که این موضوع ماهیت زمان و این‌که دقیق شبیه چیست را نادرست نشان می‌دهد و به اشتباه می‌فهماند. او کلمه‌ی «مدت» را ترجیح می‌داد. برگسون در علم پدیدارشناسی[2] پیشرو بود و عبارات رایجی مانند ‌«تجربه‌ی زیسته» مدیون فلسفه‌ی اوست.

تماشای ساعت یک تجربه‌ی عجیب است. با صدای تیک‌تاک ثانیه‌شمار، زندگی به بخش‌های کوچکی تقسیم می‌شود. ساعت تقسیم می‌شود. این لحظه، همین الان، خواندن این کلمه برابر است با یک تیک. اگر یک ساعت را برای مدت کافی تماشا کنید، واقعیت می‌تواند طوری احساس شود که انگار یک سری تکان‌های تند و سریع از لحظاتی گسسته است – رشته‌ای از «اکنون‌ها» که به طور مرتب تقسیم‌بندی شده‌اند.

اما به‌طور کلی، ما زمان را این‌گونه تجربه نمی‌کنیم. برای فیلسوف فقید فرانسوی، هنری برگسون، تفاوت زیادی بین مفهوم انتزاعی «زمان ساعت» و «روانشناسی روزمره» در مورد اینکه ما واقعاً چگونه زمان را احساس می‌کنیم وجود داشت.

harold lloyd in Safety Last

منطقی است اما درست به نظر نمی‌رسد

به بیان دقیق‌تر، تمام واحدهای زمانی که استفاده می‌کنیم شامل فضا و حرکت است. اگر یک روز برابر با یک چرخش کامل زمین باشد، به سادگی می‌توان گفت که ساعت، دقیقه و ثانیه کسری از آن هستند. مثلاً یک سوم چرخش زمین را می‌خوابیم و بعد از هر چرخش کامل به دور خورشید تولد داریم. مشکل مفهوم‌سازی زمان به این روش این است که زمان را به عنوان یک سری تکه‌های گسسته در نظر می‌گیرد. فرمول‌بندی یک ساعت را به عنوان واحدی که ما در آن ساکن هستیم انجام می‌دهد. سپس به واحدی از یک ساعت و بعد به واحدی دیگر و غیره می‌پریم. اما این، طوری که ما باید زمان را احساس کنیم نیست. ما جزئی از انیمیشن‌های استاپ موشن[3] نیستیم.

بنابراین، برگسون به جای «زمان» واژه دیگری را ترجیح می‌داد: «مدت».

برای دانشمندان، زمان معمولاً به عنوان مجموعه‌ای از تصاویر ثابت در نظر گرفته می‌شود که ما سریع و بدون ‌نظم خاصی در بین آن‌ها حرکت می‌کنیم، درست مانند نمایش یک اسلاید. اما برگسون «مدت» را یک جریان یک‌پارچه توصیف کرد که به‌طور مداوم در یک جهت حرکت می‌کنند. همه‌چیز در مورد گذشت زمان است: «جانشینی بدون تمایز مطلق». گذری نامحسوس بین گذشته و حال وجود دارد. آگاهی ما از جهان در حال پیشرفت و حرکت رو به جلوست و مهم نیست که چقدر گذشته و حال را به واحدهای بی‌نهایت کوچک تقسیم کنیم. واقعیت این است که گذشته در حال، جاری است و ما نمی‌توانیم یکی را از دیگری تشخیص دهیم.

سردرگمی زمان

برگسون برای نشان دادن نظر خود، تفاوت بین مدت و زمان را با نحوه‌ی گوش دادن به موسیقی مقایسه کرد. از دیدگاه یک دانشمند، می‌توانیم بر روی نت‌های فردی تمرکز کنیم که از یک ضرب به ضرب دیگر تغییر می‌کنند. از A به E به C به E، احتمالاً با سرعتی بسیار بالا.

با این‌حال، به عنوان یک آگاهی تجربی ما متوجه می‌شویم که ملودی جریان پیدا می‌کند و با ضرب‌ها ادغام می‌شود. ما با موسیقی به عنوان یک کل مواجه می‌شویم - موسیقی که در حال حرکت، ترکیب و هماهنگی است، همه‌ی این‌ها در حالی که با حواس ما ادغام می‌شوند، یک تجربه‌ی منحصربه‌فرد و اغلب احساسی نیز ایجاد می‌کنند. زمان هم دقیقاً همین‌طور است. ما زمان را به عنوان این دقیقه‌ی خاص در زمان بارها و بارها تجربه نمی‌کنیم، بلکه به عنوان یک مدت زمان آن را تجربه می‌کنیم.

مشکل این است که داشتن دو مفهوم متفاوت برای زمان باعث سردرگمی می‌شود و یا حداقل آنچه را که اکثر ما هر‌روز تجربه می‌کنیم، نادرست نشان می‌دهد. وقتی این دو مفهوم را با هم عوض کنیم و یا اگر زمان زیادی را صرف برخورد با زمان به عنوان واحدهای علمی گسسته کنیم، ممکن است احساس سردرگمی و سوررئالیستی داشته باشیم چراکه این توصیفی مصنوعی از یک پدیده‌ی طبیعی به نظر می‌رسد.

علاوه بر این، برگسون استدلال کرد که حتی در برخی رشته‌های علمی، این عبارت «زمان ساعت» بیان‌گر نادرستی از واقعیت است. او به عنوان مثال، موضوعی را در مورد طبقه‌بندی حیوانات مطرح کرد: زیست‌شناسان با تقسیم تکامل حیات به گونه‌های مجزای مختلف، منحصربه‌فرد بودن (و شگفتی) زندگی را مورد بررسی قرار دادند. درعوض، برگسون معتقد بود که ما باید از حیات‌گرایی[4] و یا یک نیروی حیاتی پایدار صحبت کنیم چراکه زندگی با سرزندگی و پویایی به جلو سوق داده می‌شود و این، پوستری نیست که شش مرحله از تکامل انسان را به تصویر بکشد.

رفتن به درون ذهن

برگسون در زمان خود بسیار محبوب بود. او همچنین واقعاً باعث آزار بسیاری از مردم شد. در حالی‌که این فیلسوف به شدت انیشتین را تحسین می‌کرد و فکر نمی‌کرد کار خودش با نسبیت ناسازگار است، اما انیشتین از ایده‌ی برگسون نسبت به «مدت» خوشش نمی‌آمد. اما تشکیلات ضد برگسون با مخالفت شدیدی توسط فیلسوف دیگری، برتراند راسل[5] رهبری می‌شد که نوشت: «فلسفه‌ی برگسون اگرچه تخیل سازنده‌ای را نشان می‌دهد، اما به نظر من کاملاً تهی از استدلال و کاملاً بیهوده است. او هرگز به اصول اساسی فکر نمی‌کند، بلکه فقط افسانه‌های زیبایی را خلق می‌کند.»

از زبان یک پروفسور بریتانیایی متولد قرن نوزدهم استدلال‌هایی شد که عملاً به سخنانی نفرت‌انگیز تبدیل شده و خشم و نفرت عده‌ی زیادی را علیه خود برانگیخت. هم فیلسوفان و هم دانشمندان متنفر بودند از این‌که چگونه برگسون برای استدلال ادعای خود به شهود تکیه می‌کرد و این‌که پروژه‌ی او چقدر غیرمنطقی بود. او فیلسوفی بود که بیشتر به تجربه اهمیت می‌داد تا واقعیت. خود برگسون نسبت به آنچه که بعداً در نسخه‌ی هایدگر[6] از پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم[7] فرانسوی آمد، نسبتاً کوچک و کم‌اهمیت به نظر می‌رسد، اما پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم، هر دو بسیار مدیون برگسون هستند.

برگسون یکی از چراغ‌های برجسته‌ای بود که فلسفه را در درون ذهن ما فراتر برد. او به درون‌نگری و ذهنیت اعتبار بخشید. وقتی برگسون دست‌هایش را بالا آورد و گفت: «همگی صبر کنید، زمان واقعاً برای من این‌طور نیست»، او نوعی فلسفه‌ی درون‌نگر و تجربی را شروع ‌کرد که امروزه بسیار رایج شده است. چه آن را دوست داشته باشید و چه از آن متنفر باشید، هر زمان که از «تجربه‌ی زیسته» یا «واقعیت شرایط هر شخص» صحبت می‌کنیم، در واقع داریم به برگسون اشاره‌ای ظریف می‌کنیم.


منبع: bigthink


مترجم: نگار فیروزخرمی


[1]- Henri Bergson: هنری برگسون به نام‌های آنری برگسون و یا هانری برگسون نیز شناخته می‌شود.

[2]- Phenomenology: پدیدارشناسی مطالعه‌‌ی فلسفی عینیت و واقعیت هم به‌طور کلی و هم به صورت زیست و تجربه‌ی ذهنی است. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[3]- stop-motion: استاپ‌موشن یک تکنیک فیلم‌سازی متحرک است که در آن اشیاء به‌صورت فیزیکی با افزایش‌های کوچک بین فریم‌های عکس‌برداری‌شده به صورت جداگانه دستکاری می‌شوند، به‌طوری که به نظر می‌رسد حرکت مستقلی از خود نشان می‌دهند و یا با پخش سری فریم‌ها تغییر می‌کنند. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[4]- élan vital: حیات‌گرایی یا زندگی‌باوری اصطلاحی است که فیلسوف فرانسوی هنری برگسون در سال ۱۹۰۷ در کتاب تحول خلاق خود ابداع کرد و در آن به مسئله‌ی خودسازماندهی و ریخت‌زایی خود به خودی اشیا به شیوه‌ای پیچیده‌تر می‌پردازد. این اصطلاح به یک اصل حیاتی اشاره می‌کند؛ عنصری که اغلب به‌عنوان جرقه‌ی حیاتی یا انرژی شناخته می‌شود که برخی آن را با روح یکسان می‌دانند. در قرن ۱۸ و ۱۹، حیات‌گرایی در میان زیست‌شناسان مورد بحث قرار گرفت. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی و فارسی)

[5]- Bertrand Russell

[6]- Martin Heidegger: مارتین هایدگر فیلسوفی آلمانی بود که بیشتر به دلیل مشارکت در پدیدارشناسی، هرمنوتیک و اگزیستانسیالیسم شناخته شده است. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[7]- Existentialism: اگزیستانسیالیسم شکلی از تحقیق فلسفی است که موضوع وجود انسان را بررسی می‌کند. فیلسوفان اگزیستانسیالیست به بررسی مسائل مربوط به معنا، هدف و ارزش وجود انسان می‌پردازند. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

کالبدشکافی مرگ

کالبدشکافی مرگ

مروری بر کتاب زندگی در مرگ اثر سو بلک

ندای پرچم سفید

ندای پرچم سفید

مروری بر کتاب چرا جنگ؟ مکاتبات آلبرت اینشتین و زیگموند فروید

مغزی که همه چیز را می‌فهمد

مغزی که همه چیز را می‌فهمد

مروری بر کتاب مغز پویا نوشته‌ی دیوید ایگلمن

کتاب های پیشنهادی