مهم نیست چه پیش می‌آید، نوشتن تنها راه من است

مروری بر کتاب حباب شیشه نوشته‌ی سیلویا پلات

نویسنده مهمان

دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸

(1 نفر) 5.0

کتاب حباب شیشه

زن سحرگاهی زمستانی، درزها و شکاف‌های بین اتاق‌های خانه را با حوله‌های خیس و نوارهای پهن چسب و پارچه پوشاند، کنار تخت بچّه‌ها شیر و بیسکوئیت گذاشت تا اگر از خواب بیدار شدند گرسنه نمانند، و شیر گاز را باز کرد. زندگی سیلویا پلات، شاعر و نویسنده‌ی آمریکایی، این‌گونه با دستانِ خودش به پایان رسید.

مرگ شکوهمندانه و تراژیک پلات در سی‌سالگی، خاتمه‌‌ای شد بر زندگی‌ای که در آن محکوم بود با بازه‌های طولانیِ افسردگی دست‌وپنجه نرم کند. در همان سن کم و پیش از مرگ خودخواسته‌اش، سیلویا با شعرها و نوشته‌های بکر خود از چهره‌های پررنگ ادبیات قرن بیستم به شمار می‌رفت. نویسنده‌ای روراست و حقیقی و شاعری اعتراف‌گر و شفّاف که اکثر کلماتش را از زندگی شخصی خود وام می‌گرفت؛ « قهرمان کتابم خودم خواهم بود. با قیافۀ مبدّل.» [۱]

سیلویا پلات نویسنده کتاب حباب شیشه

تنها رمان پلات حدود یک ماه پیش از مرگ او منتشر شد. حباب شیشه به جای نام نویسنده، با اسم مستعار ویکتوریا لوکاس به چاپ رسید و شبه‌زندگی‌نامه‌ای بود درباره‌ی برهه‌ای از زندگی او؛ قهرمان داستان، استر گرین‌وود، دختر جوان، زیبا و باهوش آمریکایی‌ست که به مرور قدم بر مسیر فروپاشی ذهنی می‌گذارد. شرح جزئیات و توصیف‌ها و شباهت‌های فراوان آن‌ها به حقیقتِ زندگی نویسنده و اطرافیانش به حدّی بود که خشم و ناراحتی خیلی از افراد را برانگیخت. هر چند تمامیِ نام‌ها در کتاب به صورت مستعار آمده‌اند، اما مادر سیلویا تا مدّت‌ها با چاپ کتاب مخالفت می‌کرد و حتی فردی از دوستان پلات، مدعی بود که جزئیات داخل کتاب روابط او با همسرش را خدشه‌دار کرده است.

خود پلات البته همیشه به این رعایت جزئیات مقیّد بود؛ همان‌گونه که پیش‌تر در خاطراتش نوشته بود « مهم نیست چه پیش می‌آید؛ مجبورم بنویسمش.» [۲] این شفافیت و اعتراف‌گونه بودنِ حباب شیشه چیزی بود که باعث درخشش رمان شد. مرز میان این سه شخصیت یعنی سیلویا پلات، استر گرین‌وود و ویکتوریا لوکاس به حدی باریک است که حتی می‌توان خاطرات سیلویا را -که بعدها بخش‌هایی از آن توسط همسرش منتشر شد- مکمّلی بر حباب شیشه دانست.

استر گرین‌وود همچون سیلویا در تقلّا با افسردگی و بیماری‌های روحی است و در طی داستانْ سراشیب جنون را طی می‌کند. در زمانه‌ی ناآگاهی عموم جامعه از این بیماری، استر از دختری موفّق و باهوش که برنده‌ی چندین جایزه و بورسیه شده به زنی مجنون تبدیل می‌شود که در یک بیمارستان روانی بستری‌ست. نشانه‌های افسردگی در تمام کتاب دیده می‌شود. استر مانند سیلویا پدری را که عمیقاً دوست داشته در کودکی از دست داده و با مادرش رابطۀ سخت و پیچیده‌ای دارد. در تمام زندگی‌اش برای بهترین بودن تلاش کرده و ارتباطش با مردان و ادبیات، توأمان عاشقانه و سخت‌گیرانه است. در برخوردش با مردان، همیشه نقش پررنگ فقدان «پدر» خودنمایی می‌کند؛ پدری که برای او در مقام پرستشی عاشقانه بوده و حالا مرگ آن‌ها را از هم جدا کرده است. با زنانگی و نقش زنانه‌اش در جامعه کشمکش دارد؛ « زن زاده شدن، تراژدی مرگ‌بار من است.» [۳] همواره بین زن روشنفکر و زنی که معشوق، همسر و مادر است دچار دوگانگی‌ست همان‌طور که در بخشی از کتاب عصیان کرده و عنان از کف رها می‌کند؛ « اگر بیمار روانی، خواستن دو چیز متغایر در آن واحد است که من از هر بیماری بیمارترم. و تا آخر عمر همین‌طور بین یک عنصر مغایر و عنصری دیگر در پرواز خواهم بود.» [۴]

در نهایت افسردگی پیروز می‌شود. در فضایی تنگناهراسانه، استر اعتراف می‌کند که مهم نیست کجا قرار داشته باشد؛ چه در نیویورک و چه در پاریس، در بهترین و یا بدترین وضع؛ همواره گویی درون یک حباب شیشه‌ای با هوای رقیق و مانده قرار گرفته که نمی‌تواند از آن خلاصی یابد. در این توصیف بی‌نظیر از افسردگی، استر تمام تلاشش را به کار می‌گیرد تا خلاصی را از طریق خودکشی تجربه کند، و در نهایت به آن اقدام می‌کند؛ امّا این خودکشی موفّق نبوده و استر برای درمان به بیمارستانی روانی فرستاده می‌شود.

تد هیوز، شاعر و همسر پلات، حباب شیشه را نقدی بر برخوردهای اطرافیان و روش‌های نادرست و بی‌رحمانۀ پزشکانِ آن زمان، همچون الکتروتراپی و شوک‌درمانی می‌داند. اگرچه این رمانْ تجربه‌ای تماماً شخصی‌ست اما خواندن آن ممکن است برای برخی دردناک باشد و برای برخی همدلی‌برانگیز؛ در نهایت رمانْ شرحی بی‌بدیل از صدای زنی با مشکلی گریبان‌گیر است که خواندنش برای هر انسانی ممکن است کمک‌کننده باشد؛ چه آن‌ها که خود از افسردگی رنج می‌برند و چه همۀ دیگرانی که باید بدانند در ذهن فردی که دچار این بیماری‌ست چه می‌گذرد.

حباب شیشه را باید بخوانید؛ گرچه ممکن است درک برخی از مطالب آن دشوار باشد. این کتاب سفری ترسناک است که در ذهن دختری جوان افسرده‌ می‌گذرد. استر 19 ساله روز به روز بیش‌تر توانایی‌هایش را زیر سوال می‌برد و اعتماد به نفسش را از دست می‌دهد. با خود فکر می‌کند، کیست؟ افکارش تاریک و سیاه می‌شود و درماندگی او را در بر می‌گیرد. پلاث توانسته افسردگی و درماندگی مطلق همراه قهرمان را بسیار قدرتمند به تصویر بکشد. این داستان به مردم کمک می‌کند تا از اشتباهات خود درس بگیرند و از تکرار آن‌ها جلوگیری کنند.

سیلویا پلات یک شاعر و حباب شیشه شکل دیگری از اشعار اوست. توصیفات وی اغلب واضح و دقیق است . اغلب از کلماتی استفاده می‌کند که دیگران به ندرت می‌توانند در صحبت یا حتی خواندن از آن‌ها استفاده کنند و پلات توانسته است توانایی‌های نوشتاری‌اش را به رخ خواننده بکشد. حباب شیشه را باید خواند. گرچه ممکن است درک کردن برخی از مطالب آن دشوار باشد؛ اما این کتاب داستان قدرتمندی دارد که به انسان کمک می‌کند تا از اشتباهات خود درس بگیرد و از تکرار آن‌ها جلوگیری کند.

حباب شیشه

نویسنده:
سیلویا پلات
ناشر:
باغ نو
مترجم:
گلی امامی
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

برشی از کتاب خاطرات سیلویا پلات

« سیلویا پلات فردی بود با نقاب‌های متعدد، هم در زندگی خصوصی و هم در نوشته‌هایش. برخی از این نقاب‌ها برای استتار کلیشه‌ها به کار می‌رفتند و برخی نیز کاربردهای دفاعی و غیرارادی داشتند. پاره‌ای دیگر، با ژست‌هایی متین می‌کوشیدند کلید قالب‌های گوناگون را بیابند. صورت‌های مرئی از خودهای کوچک‌تر او نیز وجود داشت، خودهایی دروغین یا موقتی، نقش‌های کوچکی از درام درونی او. من شش سال تمام با او زندگی کردم و به‌ندرت پیش آمد حتی دو سه ساعت او را تنها بگذارم، اما هرگز ندیدم خود واقعی‌اش را نشان بدهد، به جز در سه ماه آخر عمرش. 
خود واقعی او در یکی از نوشته‌هایش متجلی شده بود، آن هم فقط یک لحظه. سه سال پیش، آن خودی که با آن ازدواج کرده بودم، زندگی کرده بودم و خوب می‌شناختمش در لحظه‌ای کوتاه بروز کرد. زمانی که از درگاه خانه بیرون می‌رفت سه بیت را از حفظ خواند و دانستم آن‌چه همیشه منتظرش بودم دارد اتفاق می‌افتد. بالاخره خود واقعی او - «شاعر حقیقی» - داشت با خودش حرف می‌زد و تمام آن خودهای کوچک و ناچیز و تصنعی که کلمات را تا آن لحظه تسخیر کرده بودند از میان رفتند، مانند زبان گشودن ناگهانی یک لال.»[۵]


[۱] و [۴]: پلات (۱۳۸۴)، حباب شیشه، چاپ اول، تهران: نشر باغ نو.

[۲] و [۳]: پلات (۱۳۹۳)، خاطرات سیلویا پلات (با مقدمه‌ای از تد هیوز)، چاپ سوم، تهران: نشر نی

[۵]: همان

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

سیلویا پلات یک شاعر و حباب شیشه شکل دیگری از اشعار اوست. توصیفات وی اغلب واضح و دقیق است. اغلب از کلماتی استفاده می کند که دیگران به ندرت می توانند در صحبت یا حتی خواندن از آن ها استفاده کنند و پلات توانسته است توانایی های نوشتاری اش را به رخ خواننده بکشد.

زن سحرگاهی زمستانی، درزها و شکاف های بین اتاق های خانه را با حوله های خیس و نوارهای پهن چسب و پارچه پوشاند، کنار تخت بچه ها شیر و بیسکوئیت گذاشت تا اگر از خواب بیدار شدند گرسنه نمانند، و شیر گاز را باز کرد. زندگی سیلویا پلات، شاعر و نویسنده‌ آمریکایی، اینگونه با دستان خودش به پایان رسید .

مطالب پیشنهادی

سرانجام تسلیم پلونا خواهیم شد

سرانجام تسلیم پلونا خواهیم شد

مروری بر کتاب زنده‌باد زندگی، کتابی بر اساس زندگی فریدا کالو، نقاش مکزیکی

امید بر فراز ویرانه

امید بر فراز ویرانه

مروری بر زندگی و آثار ارنستو ساباتو، خالق رمان‌های تونل، قهرمانان و گورها و فرشته‌ی ظلمت

گریختن از زندگی به سوی نوشتن

گریختن از زندگی به سوی نوشتن

نگاهی به زندگی و زمانه‌ی ولفگانگ کوپن، نویسنده‌ی کتاب کبوتران روی چمن

کتاب های پیشنهادی