
با غروب خورشید، بچه ای برای خواب آماده می شود. در همین حین مادر کتش را میپوشد و برای رفتن به سر کار آماده میشود.
اما او تنها نیست. کارگران در سراسر شهر برای یک شب شلوغ آماده میشوند. پرستاران و پزشکان به افراد بیمار کمک میکنند، کارگران تحویلدهنده مواد غذایی را تخلیه میکنند، اعضای گروه موسیقی مینوازند، و روزنامهنگاران در حال تهیه پیشنویس خبرها و گزارشها هستند. و اینها فقط برخی از افرادی هستند که کارها را در تمام طول شب در حال کار کردن هستند.
در ادامهی داستان، ما با نظافتچی شبکار اداره، نگهبان ساختمان و پلیس مهربان آشنا میشویم. درواقع این کتاب کودک را با گروهی از افراد آشنا میکند که مشاغلی متفاوت دارند.
پولی فابر و تصویرگر هریت هابدی در کتاب تصویری خود روایتی جذاب و جذاب خلق کردهاند که داستان اتفاقات یک شبه در یک محیط شهری شلوغ را روایت میکند.
دختربچهای که نامش فاش نشده است روایت میکند که در شهرش هنگام خواب چه اتفاقی میافتد، از زمانی که مادرش از خانه بیرون میرود تا به سرکار شبانهاش برود. ما تا پایان کتاب نمی دانیم که نقش مادر چیست، اما خوانندگان متوجه خواهند شد که یک سرنخ بصری در هر صحنه دو صفحهای وجود دارد و باید دنبال آن گشت تا به جواب رسید.
این روند تصویری به جزئیات غنی و واضح هر تصویر کمک میکند، جایی که رنگها، الگوها و بافتهای پر جنب و جوش از صفحه بیرون میآیند و جزئیات فراوانی مانند حرکت شخصیتهای مختلف در سراسر کتاب برای ظاهر شدن در صحنه دیگران، آن را بسیار جذاب میکند. این ماجرا به دنیای شبانه اجازه می دهد تا دنیایی دور از تصاویری عظیم تر در برابر چشمان کودک ما قرار بگیرد.

در بخشی از کتاب میخوانیم:
«هر روز رد پای آدمها کف سالن به جا میماند. هر شب سامی تمیزشان میکند. جورجیو هم در اداره کار میکند. او شبها مراقب ساختمان است. او به دوربینها و نمایشگرها نگاه میکند و حواسش به طبقههای ساختمان است.»
و در بخشی دیگر میخوانیم:
«حسن و امینا مراقب مردم شهر هستند. آنها در ماشین منتظر میمانند و هر لحظه آمادهاند تا بروند به جایی که به کمک آنها نیاز دارند. یکی از شبها، نا گهان صدای بلندی در یکی از خیابانها پیچید. با بیسیم به حسن و امینا خبر دادند تا به آنجا سر بزنند. تمام سطل آشغالها اینطرف و آنطرف پخشوپلا شده بودند.»
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.