
کار برای زندگی است یا زندگی برای کار؟ شاید هر دو برای هم. آخرین نسل از کارگران کارخانهی چیتسازی بهشهر که عمری را پای دستگاههای ریسندگی گذاشتند و ثمرهی زحتمشان تبدیل به پارچههایی رنگارنگ در خانهی ایرانیان شد مقابل دوربین و نگاه شیوا خادمی نشستند و در خاک کارخانه با بیان خاطراتی از سالهای تلاش و زحمت در کارخانه، راوی روزگار رونق این بنا و اثر مهم آن بر شهر و هویتشان بودند. این کتاب را نشر اطراف بهعنوان نخستین جلد از مجموعهی مستندنگاری کار در ایران منتشر و در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
دربارهی کتاب خاک کارخانه
ایجاد پیوند قلبی و تعلق خاطر بین کارکنان و محیط کار آرزوی بسیاری از مدیران منابع انسانی است که میکوشند با بهرهگیری از انواع مشوقهای مادی و معنوی در راستای تقویت انگیزههای کارکنانشان به آن دست یابند. اما خوب میدانیم که در دنیای امروز بهغیراز دغدغههای مادی و تأمین هزینههای زندگی چیزهای دیگری نیز برای کارکنان در الویت است که مهمترین آنها معنا و هدف و اعتبار و ارزشی است که آن کار به هویتشان میبخشد. توجه به این معنا و هدف و کنجکاوی برای کشف آن شیوا خادمی را بر آن داشت تا پس از بازگشت به شهر اجدادی خود، بهشهر (واقع در استان مازندران) و از لابهلای خاطرات مادربزرگش دست به کنکاش و پژوهشی میدانی دربارهی کارخانهی چیتسازی بهشهر که روزگاری شاهرگ حیاتی اقتصاد شهر بوده بزند و ماجرای این کارخانهی خاموش و متروک را از نگاه و زبان کارگران سابق آن ببیند و در قالب عکس و روایت و مصاحبه پیش نگاه خواننده بگذارد.
نقطهی مشترک تمامی خاطرات و تجربههای ثبتشدهی کارگران در این اثر، احترام و علاقهی اصیل و عمیق آنها به کارخانه است. بسیاری از این کارگران در سن کهولت و بازنشستگی و درحالیکه سالهای طولانی کار پای دستگاههای بافندگی سوی چشم و رمق دستها و زانوهایشان را گرفته، کماکان از روزهای کاریشان با لذت و عشق یاد میکنند و به حال امروز این بنا و کسادی و تعطیلیاش حسرت و افسوس بسیار میخورند.
«کارخونه خوشنام بود. الانم که اثری ازش نیست هنوز خوشنامه. وقتی یه آقایی میرفت خواستگاری، کافی بود به پدر عروس بگه من توی کارخونهم. اون وقت بود پدره دخترش رو با خیال راحت بهش میداد. چون میدونست آیندهشون تاحدی تأمینه. هربار میشنیدم زنی توی کارخونه کار میکنه، خدا خدا میکردم نوبت منم برسه. انگار میخواستم خودم رو امتحان کنم. میدونی مادر، توی اون خانما چیزی بود که منم میخواستمش.»
کارخانه در این شهر نهتنها محلی برای کار که معرف و آغازگر سبک تازهای از زندگی بود، محلی که از سال ۱۳۱۷ شروع به کار کرد و تا میانهی دههی ۸۰ به فعالیت خود ادامه داد و نوع مناسبات اجتماعی مردم و سطح انتظار آنها از خود و زندگی را بالا برد و در اعتلا و ارتقای چهرهی اقتصادی شهر نقش مؤثری ایفا کرد و این نقشآفرینی را بهوضوح میتوان از رفتار و گفتار کارگران، از تکهپارچههای بهجامانده از سهمیهی کارخانه در خانههایشان و روزگاری که بهنیکی از آن یاد میکنند دریافت. انگار که گذر زمان رد تمام سختیها و رنجها را از خاطر کارگران شسته و جز پارههایی درخشان و خوشایند و البته معنابخش و هویتدهنده چیز دیگری باقی نگذاشته است.
خادمی گفتوگوهای کتاب را با عکسهایی از مصاحبهشوندگان و محل زندگی و کار آنها ثبت کرده و کوشیده با بیان تجربه و روایتهای شخصی خود از زندگی در بهشهر و شرح بازدیدهای متعددش از محل کارخانه و ساختمانهای اداری اطراف آن روایتی جاندار و بهدور از لحنی گزارشی و ملالتبار ارائه دهد و فضای مستندگونهی کتاب را با شیرینی روایت و قصه برای خواننده ملموستر کند.
«از او عکس میگیرم. میپرسد «با صدام میخوای چی کار کنی؟» میگویم خاطراتش در کتابی منتشر میشود. دستهای حنازدهش را روی پیراهن مهمانی جفت میکند و میگوید:
ـ بعضی چیزا تو کتاب جا نمیشه.
ـ مثلاً چیا؟
ـ مثلاً سوت کارخونه یا صدای دستگاه بافندگی. نه توی کتاب جا میشه، نه توی عکس.»
تنوع مصاحبهشوندگان نیز از دیگر نقاط قوت این کتاب است. در این اثر داستان کارخانه و ماجرای کسبوکار را نه از زبان کارآفرینان و سرمایهگذاران که از زبان آدمهای معمولی میشنویم، کارگرانی که بسیاریشان از زمان کودکی پا به کارخانه گذاشتند و با دشواریهای کار در محیط صنعتی بزرگ شدند و ساعتشان را به وقت سوت کارخانه و آغاز رسمی ساعت کار تنظیم میکردند و متأسفانه جایی در جریان غالب روایتهای کسبوکار و موفقیت ندارند. خادمی رد کارخانه و آدمهایش را ابتدا در خاطرات مادربزرگش گرفته و پس از آن طی ۵ سال جستوجو و پژوهش میدانی و کتابخانهای تلاش کرده با استناد به منابع تاریخی به عمق و دقت اثر بیفزاید.
خاک کارخانه با مجموعهای از اسناد و عکسهای قدیمی آلبومهای کارگران و تصاویری از پارچههای رنگارنگ و خاطرهانگیز چیت میتواند شروعی مناسب برای مطالعه در حوزهی فرهنگ کار و مستندنگاری در این حوزه باشد و علاقهمندان به تاریخ کار و کارآفرینی در ایران را سر ذوق بیاورد و آغازی برای شروع تحقیق و نگارش آثاری بیشتر در این حوزه باشد. لازم به ذکر است که خواندن این اثر در کنار دیگر کتابهای مرتبط با کار از نشر اطراف مثل استیو جابز غلط کرد با تو، مصائب من در حباب استارتآپ و میزها و دیوارها خالی از لطف نخواهد بود.
دربارهی شیوا خادمی نویسنده کتاب
شیوا خادمی دانشآموختهی رشتهی عکاسی خبری است که عمدهی عمر حرفهای خود را صرف فعالیت در مطبوعات و تدریس عکاسی کرده است او نویسندگی را در کارگاههای کورش اسدی تمرین کرد و عکسهای خاص و پروژهمحورش که حاوی جنبههای هنری و سویههای داستانیاند در جشنوارههای متعدد بینالمللی ازجمله فستیوال عکس استراسبورگ و جشنوارهی بینالمللی آندره استِنین روسیه صاحب رتبه و مقام شدهاند. عکسهای مجموعهی خاک کارخانه که تنها بخشهایی از آنها در کتاب آمده است در نهمین دورهی «ده روز با عکاسان» در خانهی هنرمندان تهران و در قالب نمایشگاهی گروهی با عنوان «رویاهای سیمانی» در گالری فوتون اسلوونی به نمایش گذاشته شدهاند. گفتنی است که خاک کارخانه جایزهی بهترین کتاب هفتمین دورهی جشنوارهی فرهنگی امینالضرب در سال ۱۴۰۳ و نیز عنوان اثر شایستهی تقدیر در بخش مستندنگاری هفدهمین دورهی جایزهی ادبی جلال آلاحمد را نیز در همین سال از آن شیوا خادمی کرد.

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.