ماجرای خشونتبار یک عشق خالص
مروری کوتاه بر رمان همراز از هلن گرمیون
درنا فریبرزپنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸

«روزی نامهای به دستم رسید، نامهای طولانی و بدون امضا. اتفاق مهمی بود، چون هیچوقت در زندگیام نامههای زیادی به دستم نمیرسید... برای همین زیاد سراغش نمیرفتم، معمولاً هفتهای یکبار یا اگر غصهدار بودم دوبار... بعد مادرم مرد. و چه چیزی بیشتر از این میتواند زندگیات را زیر و رو کند؟ مرگ مادر... دیگر چه میخواهی؟»
اینها سطور ابتدایی رمان همرازند. از لحن راوی برمیآید انسانی غمگین و چه بسا تنها باشد. زنی که منتظر است در بزنگاهی زندگیش از مدار آرامش خارج شود و سمتی دیگر بگیرد. مرگ مادر کامیل _راوی_ زندگی او را دستخوش تغییر میکند. او خانهی خانوادگیشان را برای فروش میگذارد. اما این جابهجایی احتمالی در برابر صاعقهی اتفاقات پیشرو، تغییر بزرگی تلقی نمیشود.
کامیل جز مرگ مردش در یک سانحهی مشکوک اتومبیل درگیریهای دیگری نیز دارد. او از مردی که به او عشق میورزد حامله شده است، اما گمان نمیکند مرد این فرزند را بخواهد. او از ترس اصرار مرد برای سقط کردن جنین این مسئله را از او پوشیده میدارد. مرگ مادر نیز دقیقا زمانی رخ میدهد که کامیل بارداری خود را به او اطلاع میدهد.
کامیل چندی پس از مرگ مادرش، در تاریخ ۱۹۷۵، برای ادای احترام و ارسال تشکر به افرادی که برای او نامهی تسلیت فرستادهاند سراغ صندوق پست میرود. یکی از نامهها که قطر بیشتری نسبت به دیگر نامههای تسلیت دارد نظر او را جلب میکند و شروع به خواندن میکند. نامهای از لویی البته بدون هیچ آدرس ارسال و امضایی.
کامیل در ابتدا گمان میبرد که ارسالکننده دچار اشتباه شده و آدرس را اشتباه درج کرده است. اما با تکرار چندبارهی این اتفاق قلب کامیل مملو از شک و تردید میشود. او ردپاهایی از حضور خود را در نامههای لویی میبیند. به خصوص در جایی که نویسندهی ناشناس در نامهای مینویسد:«به نظرم رازها باید با کسانی که آنها را در سینه دارند دفن شوند. لابد با خودتان میگویید با نوشتن اینها برای شما، دارم خلاف حرف خودم عمل میکنم. اما شما فرق میکنید. باید همهچیز را به شما بگویم». این نامهها سرآغاز ورق خوردن زندگی کامیل به صفحهی دیگری است.
لویی _نویسندهی نامهها_ ماجرای عشق نوجوانی خود را با دخترکی به نام آنی روایت میکند. اما این عشق با آمدن یک زن و شوهر جوان شهری و متمول به روستا دچار آشوب میشود. این زن و مرد آنی نوجوان را قربانی طمع خود میکنند. به مرور پازل نامههای لویی جور میشود و کامیل نقش اساسی خود در زندگی همهی افراد روایت را میفهمد. کامیلی که در آن روزگار نوزادی بیش نبودهاست.
نثر هلن گرمیون به مجرد آغاز داستان خواننده را با خود همراه میکند. سادگی بافت کلامی روایت از دیگر نکتههای قوت این رمان است. داستان حتی هنگامی که در زمان حال روایت میشود نگاهی به گذشته دارد و نوستالژی زندگی قهرمان تا انتهای داستان ادامه می یابد. در صحنههای توصیف جنگ خواننده به راحتی خود را در فضایی جنگزده و رعبآور مقیم میبیند. همراز رمان پرماجراییست و عنصر تعلیق در جای جای رمان به چشم میخورد. این تعلیق به خواننده هیجان بیشتری برای ادامه دادن میدهد. وجود زنان بیرحم، مردان خیانتکار، حسادت، احساسات مادرانه و آتش جنگ همراز را به رمانی لبریز از عواطف و احساسات انسانی _خواه مثبت یا منفی_ تبدیل میکند.