«خوبیاش این است که کالای مورد معامله غیرعادیتر از آن است که ظن کسی را برانگیزد». کالای مورد معامله چیست؟ رعیت دونمقام، یا بهاصطلاح نظام ارباب-رعیتی سرف. معاملۀ رعیت در روسیۀ تزاری چندان معاملۀ غریبی نیست، اما رعیتهای مورد معاملۀ رمان نفوس مرده، رعیتهایی مردهاند. قصه این است که چیچیکف، کارمند نوکیسۀ متوسط شهری -که شبیه به آدونیس (مظهر زیبایی) نیست ولی چندان هم نامقبول به نظر نمیرسد- با یک درشکۀ متوسط به ملک هر ارباب سرمیزند و بعد از سورچرانی و خوشگذرانیهای معمولِ طبقۀ تنآسا، رعیتهای مردهشان را میخرد. البته نه نعششان را، بلکه آمارشان را که تا پیش از رسیدن سرشماری بعدی هنوز زنده محسوب میشوند. با خرید این دارایی عجیب، چیچیکف ملاکی میشود با یک درشکهچی، یک نوکر و ردیفی از سرفهایی که البته همه مردهاند. این دارایی به چه کار چیچیکف میآید؟
ادبیات قرن نوزدهم روسیه نقادی همهجانبهای بود علیه فرهنگ و حاکمیت روسیۀ پیش از انقلاب. نسل نواندیش نویسندگان روس این ادبیات را چه از نظر فرم و چه از نظر محتوا، چنان غنایی بخشیدند که روسیه را برای تمام تاریخ ادبیات تبدیل به قطبی الهامبخش در نویسندگی کردند. آغازگر این نسل نویسندگان را میتوان نیکلای گوگول (Nikolai Gogol) دانست. آثاری که در عمر کوتاهش نوشت به اندازهای بر نویسندگان پس از خود تأثیر گذاشت که تورگنیف، خلف او، دربارۀ خود و نویسندگان همنسلش میگفت «همۀ ما از زیر "شنل" گوگول بیرون آمدهایم»، از تأثیر داستان «دماغ» بر کافکا در نوشتن مسخ هم سخنان بسیاری گفتهاند. مایههای داستانپردازی گوگول را عیناً میتوان در نویسندههای روس پس از او دید؛ طنز سیاه و هجوآمیزش در بیان، و دقت و تیزبینی غریبش در ارائۀ تصویری همهجانبه از جامعۀ روسیۀ تزاری کاملاً در آثار تورگنیف، گنچارف و حتی داستایفسکی و چخوف قابل ردیابی است.
نفوس مرده از این منظر بسیار اثر مهمی است. چرا که یکی از آثار متأخر گوگول است که البته دو بخش دارد و بخش دومش نیمهتمام مانده. گوگول در روزهای واپسین در بستر مرگ صفحاتی از آن را سوزاند. طولی نکشید که از این کار خود پشیمان شد و گفت شیطان به جلدش رفته بود. داستان طرحی بسیار جذاب و پرکشش دارد. تا صفحات آخر مخاطب نمیفهمد قصد چیچیکف از خرید رعیتهای مرده چیست، و تازه وقتی که فهمید به اوج فساد دستگاهی و اداری حاکمیت فشل دورۀ تزار پی میبرد. امری که البته نمود آن در جامعۀ طبقاتی و روبهزوال روسیه هم در سراسر رمان هویداست: از تنپروری و تنآسایی اربابان گرفته تا ضعف مدیریتی و اضمحلال نظم زمینداری و دهقانی در نتیجۀ سستعنصری جامعهای که گوگول ترسیم میکند.
آغاز مالکیت انسان بر انسان (یا به زبان سادهتر بردهداری) یکی از نقاط عطف تاریخ است. آنجا که آدم میفهمد میتواند روی آدمی دیگر به عنوان داراییاش حساب کند، جایی است که بسیاری از معادلات سلطه و قدرت تماماً دگرگون میشود و بسیاری از طبقات اجتماعی شکل میگیرد. اما در نفوس مرده -که گفته میشود ایدهاش را پوشکین به گوگول داده است- گوگول با حربهای زیرکانه، زیربنای این بردهداری را در دورۀ گذارش از شکل سنتی به مدرن عیان میکند. دیگر مسأله تملک فیزیکی یک آدم بر آدم دیگر نیست، بلکه آن آدمها در آمار و اعداد هم ادغام شدهاند و در سرشماری سالانه و مناسبات اداری و نهادی هم واجد ارزشند. گویی دیگر نیازی نیست که واقعاً مالک زمین و رعیت باشی تا امتیازات طبقۀ اشرافی را احراز کنی، کافی است در آمار خود در خزانۀ مرکزی چنتهای پر از «نام و نشان» رعایا داشته باشی تا هم به شأن اربابی برسی هم از سر ابنالوقتی نفعی مالی ببری. همۀ اینها در دورۀ گذار حکومت سنتی و قدیمی به حاکمیت نهادی و اداری مدرن امکانپذیر است. سادهترین نمودش در همین روزگار میتواند مدرک تحصیلیای باشد که در شرکتی رهن میگذاری تا آن شرکت ارتقا بگیرد.
لحن طعنآلود و طنزآمیز داستان در سطرهای پایانی جلد اول روایت مؤید همین دوران شتاب و گذار است:
«روسیۀ من! پاسخ بده که تو به کجا میروی؟ اما چرا پاسخی نمیشنوم. آهنگ سحرانگیزی از زنگولهها برمیخیزد. ابرها به هزاران پاره متلاشی شده میغرد و چون طوفانی از باد درمیآید. هر چه روی زمین است از کنار تو پرواز میکند زیرا تو از تمام جهان پیشتر میتازی و بر دیگران سبقت میجویی. عاقبت روزی تمام ملل و دول جهان از سر راه تو برمیخیزند و راه را به تو میسپارند و به تو نگراناند.» (ص 382).
نیکلای گوگول، نفوس مرده، چاپ چهارم ،مترجم فریدون مجلسی ، نشر نیلوفر
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.