یک کمدی سیاه؛ خیلی خیلی سیاه
به بهانه اجرای تئاتر مرد بالشی؛ نگاهی بر نمایشنامه‌ی مرد بال... «هی، می‌دونی، منم بابامو می‌کشتم اگه از وقتی هشت سالم بود هر هفته می‌خزید تو رخت‌خوابم. هوم. وقتی باباهه خواب بود یه بالش گذاشت رو سرش. انگار شما دو ت...ادبیات
نمایشنامه
داستان
وحشت
علمی تخیلی
گذشتۀ تیز، آیندۀ پنهان
مروری بر کتاب چیزهای تیز نوشته‌ی گیلیان فیلین «چیزهای تیز» روایت شهری‌ست که هیولا تولید می‌کند؛ هیولا-مردمانی که قاتل روح و روان و جسم یک‌دیگرند. فرقی ندارد که چند ساله باشند و یا شغلشان چه باشد....رازآلود
رمان
دلهره آور
داستان
سرنوشت نامعلوم ببرها، قزل‌آلاها، اشیای فراموش شده و «مارگرت»
مروری بر رمان در قند هندوانه نوشته‌ی ریچارد براتیگان «شاید به یک رودخانه خیره شدی. در کنارت کسی بود که دوستت داشت. چیزی نمانده بود که لمست کند. می‌توانستی حسش کنی قبل از آن‌که واقع شود. بعد واقع شد.این...ادبیات
داستان
رمان
ناواقع‌گرا
به من اجازه دهید که بمیرم
کوتاه درباره‌ی کتاب یک زن بدبخت نوشته‌ی ریچارد براتیگان «یک زن بدبخت» آخرین نوشته‌ی «ریچارد براتیگان» است که در قالب سفرنامه نوشته شده‌است. کتاب سبک و سیاق دیگر کارهایش را دارد و نویسنده به خوبی توانسته ح...ادبیات
رمان
طنز
داستان
شکوهِ شگفتِ حقیقت
مروری بر نمایشنامه مالی سویینی نوشته‌ی براین فری‌یل حالا من رو ببینید! من رو خوب ببینید! حالا که از گذشته نابیناترم.ادبیات
نمایشنامه
تلاش برای دوچرخه نشدن، یا برزخ میان توهم و واقعیت.
مروری کوتاه بر کتاب سومین پلیس نوشته‌ی فلن اوبراین «وجود انسان توهمی است که در خود توهمات ثانویه‌ی شب و روز را در بردارد (دومی وضعیت غیربهداشتی جَوّ است به خاطر انباشت هوای سیاه) در شان انسان عاق...ادبیات
رمان
داستان
ناواقع‌گرا
رازآلود
نیمی شیطان، نیمی زن؛ اثیری و مسحورکننده
مروری بر خانه خوبرویان خفته نوشته‌ی یاسوناری کاواباتا «بعضی آقایون به من می‌گن وقتی که این جا میان، به خواب خوشی فرو می‌رن. بعضی‌ها هم می‌گن که دوران جوانی خودشونو به خاطر میارن.»ادبیات
داستان
رمان
انسان! این یگانه مغروقِ دریای تنهایی
مروری بر کتاب دیگر تنها نیستی نوشته‌ی استفانو بنی «اما در زندگی واقعی واقعا تنها بودم. تنهای تنها. به ناعادلانه‌ترین و غیرقابل تحمل‌ترین شکلی که آدم می‌تواند در آن سن و سال تنها باشد.»رمان
داستان
دوزخی مملو از آتش و خون
مروری بر کتاب سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج نوشته‌ی کورت ونه‌گات ج... «هرروز صدای سوت خطر مثل طنین دوزخیان بلند می‌شد و ساکنان شهر به زیرزمین‌ها پناه می‌بردند و به رادیو گوش می‌دادند؛ و همیشه مقصد هواپیماها شهرهای...تاریخ
ادبیات
رمان
داستان
جنگ
